می‌خواهم خلوت کنم در آغوش رحمتت، پناهم ده

سرای عشق....

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ سرای عشق.... خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

حمد و سپاس خدايى كه‌ ديده‌هاى بينندگان از‌ ديدنش قاصر  ‌و‌  انديشه‌هاى وصف كنندگان از‌ وصفش عاجز ‌و‌ ناتوان است.
به ميانه راه رسيدم
راهي سرشار از رحمت، مغفرت و برکت در اين مقطع

 
همچنان سفره ميزباني تو و بندگي من مهياست 
در اين ميان به من فرصت دادي
 
تمرين کنم
عبد بودن را
بندگي را
عبادت خالصانه را
توبه کردن از خطا را
روي آوردن به سمت تو را
و اين آرامش را که هيچ گاه لياقت رسيدن به آن را نداشتم.
با لذتي تمام حس مي‌‌کنم
بهترين روزها
برترين شب‌ها را
لذت بخش‌ترين ساعت و ثانيه‌ها را تاکنون سپري کردم
فرصت‌ها سرشار از عشق بازي بود
در همين مقطع آرزو ميکنم، اي کاش آرامش اين ماه را در همه فرصت‌هاي باقي مانده از سال داشتم.
پرهيز از آنچه که دلخواه تو نبود و انجام آنچه که مسرور تو بود، فاصله‌هاي بينمان را از ميان برد و مرا آنقدر به تو نزديک کرد که از غير تو بي نياز شدم.
فرصت باقي مانده کم است و مفيد
مي‌خواهم در اين ميان که خودت ضمانت کردي در ميانه راه ميهمانيت مغفرت را قرار دادي
بهترين استفاده را کنم
بگذار حضورم را در میهمانی‌ات بيشتر لمس کنم 
به دستهايم فرصت التماس بده تا رو به آسمانت احساس نيازهايش را فرياد بزند
به چشمهايم لياقت اشک بر يتيمي ريختن را عطا کن 
به زبانم فرصت لعن و نفرين بر قاتلان پدرمان، مولايمان علي را عنايت کن
اينجا قلب کاغذ شکافه مي‌شود و طنين "فزت و رب الکعبه" در گوشم نواخته مي‌شود
دیوارهای گلی و کوچه‌های تنگ و تاریک کوفه در نوک قلمم صف مي‌بندند
هنگامه اذان صبح 
دری گشوده می‌شود
صدای التماس زمین و زمان دامنگیر مولایمان می‌شود
آی مرغابی‌ها! شما از عشق چه می‌دانید؟!
            آن دم صبـــــــــح قيامت تاثيـــــر                     حلقـــــــــه‌ در شد از او دامنگير
            دســــــت در دامـــــن مولا زد در                   که علـــی بگـــذر و از ما مگــــذر
            شـال شه وا شد و دامن به گرو                   زينـــبش دست به دامان که مرو
علی به مسجد می‌رسد، 
            شـــــهادت می‌چکد از گام‌هایش                   زمـــان پا می‌نهد بر جای پایش
            در و دیــــــوار امشب بی قرارنـــد                    قــدم‌های علی را می‌شمارند
نگاهی غریب به آسمان می‌اندازد، مردی کنار مسجد به خواب رفته است. 
خلیفه نگاهی می‌اندازد و زیر لب می‌گوید: مرادی! وقت خواب نیست؛ شمشیر صیقل بده! 
موذن به اذان می‌ایستد 
اللّهُ أَكْبَر 
أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلاّ اللّه
أشْهَدُ أنّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه
أشْهَدُ أنَّ عَلِيّاً وَلىُّ اللّه 
حَىَّ عَلَى الصَّلاةِ 
حَيَّ عَلَى الْفَلاحِ 
حَيَّ عَلى خَيْرِ الْعَمَلِ
ای کاش این اذان هرگز تمام نمی‌شد!
"قَدْ قامَتِ الصَّلاة" و قامت‌ها بسته می‌شود
"الله اکبر" سجده‌اي طولانی ... طولاني تر از هميشه
خیل نمازگزاران سر از سجده بر می‌دارند اما مولایمان در سجده است
محراب خونی شده بود و نوای حزن آلود به گوش رسید
"فزت و ربّ الکعبه"
خاک بی پدر شد
و دنیا برای همیشه یتیم شد
و شايد بهتر بگويم اين شيعه بود که از همه بيشتر يتيم شد.
و حالا
شبهاي التماس و طلب مغفرت و اشک بر يتيمي آغاز شد
تکرار بغض آسمان را در شبهای قدر ميبينم
می‌خواهم همپای آسمان خاموش کوفه در خلوت نیمه شبهای مبهوت نخلستان اشک ماتم خود را از سینه دل بر زمین فروچکانم 
گویی تاریخ هنوز در بهت سخنان ناگفته مولا غوطه ور است
و آسمان در انتظار زمزه گشایی از آفاق نورانی نهج البلاغه 
اللّهُمٌَ الْعَن قَتلَة أميرِالمؤمنينَ عليه السلام
بارالها 
به من توفیق ده در نیمه ماه میهمانیت در سایه قرآن بنشینم و تو را به کلمات وحی سوگند دهم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ  إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْر
وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْر
لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ
تَنَزَّلُ الْمَلاَئِكَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِن كُلِّ أَمْرٍ 
سَلاَمٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ
و تو چه می‌دانی شب قدر چیست؟
شب قدر از هزار ماه بهتر است
اشک‌آلود و پر شکسته به گوشه‌ای از مسجد پناه برم و نام تو را هزاران هزار بار عاشقانه تکرار کنم می‌خواهم خلوت کنم در آغوش رحمتت
دستهاي خالي و اما پر نيازم را با فرياد الهي العفو العفو العفو العفو به سمتت دراز مي‌کنم
سرم را از شرم اين همه بي تو بودن و بيراهه‌هايي که رفتم پايين مي‌اندازم 
تو را شکر ميکنم که به من توفيق بندگي دادي
تو را شکر مي‌کنم که به من لياقت طلب بخشش نزد خودت را دادي
اين شب‌ها میعاد بیداران و معراج شب زنده داران است
شب خودشناسی، خداشناسی است
می‌خواهم قدر بدانم فرصت پيش آمده را 
قران را بر سر بگيرم 
تا در تمام سال راه تو را در پيش گيرم 
تو را به کتاب منزلت و  14 معصوم قسم دهم
و در میان خیل عاشقانت بگویم " سُبْحَانَکَ یَا لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنَا مِنَ النَّارِ یَا رَبِّ "
"منزهی تو ای معبودی که جز تو نیست، فریاد، فریاد برهان ما را از آتش دوزخ ای پروردگار من "
کدامین فراز جوشنت را بر قلم بیاورم که همه عشق است و عشق است و عشق ....
" اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُكَ بِاسْمِكَ يا رَبَّنا يا اِلهَنا، يا سَيِّدَنا يا مَوْلينا، يا ناصِرَنا يا حافِظَنا، يا دَليلَنا يا مُعينَنا، يا حَبيبَنا يا طَبيبَنا "
"يَا مَنْ خَلَقَنِي وَ سَوَّانِي يَا مَنْ رَزَقَنِي وَ رَبَّانِي يَا مَنْ أَطْعَمَنِي وَ سَقَانِي يَا مَنْ قَرَّبَنِي وَ أَدْنَانِي يَا مَنْ عَصَمَنِي وَ كَفَانِي يَا مَنْ حَفِظَنِي وَ كَلانِي يَا مَنْ أَعَزَّنِي وَ أَغْنَانِي يَا مَنْ وَفَّقَنِي وَ هَدَانِي يَا مَنْ آنَسَنِي وَ آوَانِي يَا مَنْ أَمَاتَنِي وَ أَحْيَانِي" اى که مرا آفریدى و آراستى  اى که روزیم دادى و پروریدى  اى که مرا خوراندى و نوشاندى اى که پیش خود برده و نزدیکم کردى  اى که مرا نگهداشته و کفایت کردى اى که محافظت و نگهداریم کردى اى که به من عزت بخشید و توانگرم ساخت اى که به من توفیق داده و راهنمایى کرد  اى که با من انس گرفته و جایم داد اى که مرا بمیراند و زنده کند آری 
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است                    یا رب این تاثیر دولت در کدامین یا رب است
                                      تا به گیسوی تو دست ناسزایان کي رسد
                                                       هر دلی از حلقه‌ای در ذکر یا رب یا رب است در احیای لیالی قدر مرا از  گذشته و آینده‌ام جدا کن و شدت درد را در حال نشانم ده
مرا در مقابل سوال نکیر و منکر قرارم ده "مِنْ رَبِّكَ ؟" 
خدایا ....
بارالها ....
بارخدایا....
معبودم ....
برای رقم زدن یک سال من به دیروزم نگاه نکن که سراپا شرمساری است و 
حالم را 
قلبم را 
اين کم شدن فاصله‌ها بين من و خودت را
اين تلاش براي آمدن سمتت و اين گذشت از بار گناهانم که فقط خودت ميداني را درياب.
می‌خواهم در قدر رمضان همه دلم را به تو که صاحب دلی تقدیم کنم
رمضان زمان تحول است،‌ فرصت نو شدن دوباره، بهار خدا
من آلوده را به قسمت پاکترین میهمانی‌ات بخوان تا خود را بیابم و تو را گم نکنم           آن لطف و عنایتی که با بنده تراست      بشنو سخنی راست که می گویم راست           گر شکـــر شوم شکر تو نتوانم گفت       ور عـــــذر شــوم عــــذر تو نتوانم خواست  بگذار از این خوان نعمت تو توشه‌ای بر چينم
در میان هوا و هوس‌های نفسانی‌ام اسیرم 
به دنبال راه نجات بودم
راهي که مرا به تو نزديک کند
و حالا دنبال آنم که خودم را به تو گره بزنم
گره‌اي که تو مرا به حال خودم نگذاري
گره‌اي که دستانم را بگيري
پناه هميشه‌ام باشي و مرا از غير خودت بي نياز کني
گره‌اي که مرا به حال خودم وامگذاي.
ای گرداننده شب و روز که حال جهانیان به دست توست
اگر بخواهی بر من ببخشی هم ميدانم از سر فضل می‌بخشی 
به رسم احسانت عفوت را نصیبم کن 
اگر بخواهی عذابم کنی از عدل می‌کنی 
پس به آیین چشم پوشی مرا از عذاب برهان
من نیازمندترین نیازمند به توام
تهی دستی مرا به توانگری‌ات چاره کن
رشته امید را با منع لطفت قطع نکن
من آن درمانده‌ام که قبول دعایم را واجب کرده‌ای
من آن گرفتارم که رفع گرفتاری را به من وعده دادی
گره هر سختی به دست تو باز می‌شود
تندی شدائد به عنایتت می‌شکند
برون رفتنم از تنگی و رفتنم به سمت آرامش در دستان توست
دشواری به لطف تو آسان می‌شود
قضا به قدرتت جریان گیرد
و همه چیز به اراده تو روان شود
بارالها از پیشگاهت به سوی چه کسی روم
از در محبتت به کجا روم
آنچه در اين شب‌ها به در خانه‌ات مي‌آورم جز اه و ناله و پشيماني از گذشته و طلب مغفرت چيزي ديگري نيست اين شب‌ها 
اين اشک‌ها 
و اين احساس نيازم به خودت را گره‌اي کن بر وصل خودم به تو
گره‌اي کور
که فقط توفيق بندگي 
آنهم بندگي درست در راه خودت را داشته باشم.
"آمين يا رب العالمين"
 
 
ادامه دارد......


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: