سرای عشق....

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ سرای عشق.... خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

یه ۵ شنبه دلگیر

نزدیکای غروب افتاب

کنار قبر بابا

فقط من ومن و من...و یه دنیا حرف که فقط به بابا میخوام بگم

کم کم داشت اذان مغرب رو میگفت میگن بده غروب توی قبرستان باشی اما من نمیتونستم دل بکنم

بعد رفتن بابا  من موندم و این لحظه ها...

سکوت مطلق 

من و یه عالمه سنگ قبر

من و سنگ قبر  بابا  

گونه های خیس از  اشکهام

کاش بودی

کاش...

کاش من نبودم ...

کاش پیش تو بودم....

[ دو شنبه 23 تير 1393برچسب:,

] [ 12:23 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 

زندگی نامه زیبا و تکان دهنده شهید بزرگوار شاهرخ ضرغام


امام خمینی: اشخاصی بعد از زحمت های فراوان پنجاه ساله به یک مقامی می رسند و این جوانها را خدای تبارک و تعالی آن طور در ظرف یک مدت بسیار کم ، متحول کرد به یک مقامی که آن هایی که پنجاه سال زحمت کشیده اند، نرسیده اند به این مقام ؛ نرسیده اند به آن جا که غیر از خدا اصلاً هیچی نخواهند، شهادت را این طور طالب باشند. این طور غیر شهادت را در برگیرند. این یک مسئله مهمی است . ما همیشه باید در نظر داشته باشیم که این مسئله ، مسئله عادی نیست .




نام : شاهرخ ضرغام 
نام پدر : صدرالدین
تاریخ تولد : ۱۳۲۸
محل تولد : تهران
تاریخ شهادت : هفدهم آذرماه 1359
محل شهادت : آبادان
اینها مشخصات شناسنامه ای اوست. کسی که در سی و یک سال عمر خود زندگی عجیبی را رقم زد. از همان دوران کودکی با آن جثه درشت و قوی خود، نشان داد که خلق و خوی پهلوانان را دارد .
شاهرخ هیچگاه زیر بار حرف زور و ناحق نمی رفت. دشمن ظالم و یار مظلوم بود. دوازده سالگی طعم تلخ یتیمی را چشید. از آن پس با سختی روزگار را سپری کرد .
در جوانی به سراغ کشتی رفت. سنگین وزن کشتی می گرفت. چه خوب پله های ترقی را یکی پس از دیگری طی می کرد. قهرمان جوانان، نایب قهرمان بزرگسالان، دعوت به اردوی تیم ملی کشتی فرنگی. همراهی تیم المپیک ایران و...
اما اینها همه ماجرا نبود. قدرت بدنی، شجاعت، نبود راهنما، رفقای نا اهل و ... همه دست به دست هم داد. انسانی بوجود آمد که کسی جلودارش نبود هرشب کاباره، دعوا، چاقوکشی و ...
پدر نداشت. از کسی هم حساب نمی برد. مادر پیرش هم کاری نمی توانست بکند الا دعا! اشک می ریخت و برای فرزندش دعا می کرد. خدایا پسرم را ببخش، عاقبت به خیرش کن. خدایا پسرم را از سربازان امام زمان(عج) قرار بده . دیگران به او می خندیدند. اما او می دانست که سلاح مومن دعاست. کاری نمی توانست بکند الا دعا. همیشه می گفت: خدایا فرزندم را به تو سپردم. خدایا همه چیز به دست توست. هدایت به وسیله توست. پسرم را نجات بده!
زندگی شاهرخ در غفلت و گمراهی ادامه داشت. تا اینکه دعاهای مادر پیرش اثر کرد. مسیحا نفسی آمد و از انفاس خوش او مسیر زندگی شاهرخ تغییر کرد .
بهمن ۵۷ بود. شب و روز می گفت: فقط امام، فقط خمینی (ره)
وقتی در تلویزیون صحبت های حضرت امام پخش می شد، با احترام می نشست. اشک می ریخت و با دل و جان گوش می کرد.
می گفت: عظمت را اگر خدا بدهد، می شود خمینی، با یک عبا و عمامه آمد. اما عظمت پوشالی شاه را از بین بُرد.
همیشه می گفت: هرچه امام بگوید همان است. حرف امام برای او فصل الخطاب بود.
برای همین روی سینه اش خالکوبی کرده بود که: فدایت شوم خمینی.


ادامه مطلب

[ چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:حر,انقلاب,شهادت,شاهرخ ضرغام,شاهرخ,ضرغام,

] [ 19:12 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

ولی و تبری مقدمه: در اصطلاح «تولی» به معنی اعتقاد به امامت و خلافت ائمه اطهار(عليهم‌السلام) و اظهار دوستی و علاقه نسبت به ايشان و تبری به معنی دشمنی و بيزاری از دشمنان آنان و لعن و نفرين بر آن‌هاست. تولی و تبری دو امر ضروری دين اسلام و از جمله واجبات الهی است و هر مسلمان وظيفه دارد تا با استفاده از دلايل عقلی و نقلی به اين دو موضوع همانند ساير واجبات الهی اعتقاد پيدا كند. آنچه كه در فرهنگ اهل بيت(عليهم‌السلام) و سيره عملی آنان در روايات وارد شده و عبارات فراوانی كه در كتب ادعيه و زيارات از ايشان نقل شده است خود گواه ديگری بر اهميت و جايگاه والای تبری و تولی در مكتب تشيع و اسلام راستين است. احاديث تولي و تبري 1ـ قال الرضا (عليه‌السلام): كمال الدين و لا يتنا و البرائة من عدونا [1[ علی بن موسی الرضا(عليه‌السلام) فرمودند: كمال دين ولايت ماست و برائت از دشمنان ما. 2ـ به امام صادق (عليه‌السلام) عرض شد كه شخصی شما را دوست دارد اما در برائت از دشمن شما ضعيف است. در ادامه حضرت فرمودند: هيهات كذب من ادعی محبتنا و لم يتبرء من عدونا؛ هرگز چنين نيست؛ دروغ مي‌گويد هر كس كه ادعا می‌كند دوست ماست ولی از دشمن ما بيزاری نجويد.[2[ 3ـ نبی اكرم(صلی الله عليه و آله) به اصحابش فرمودند: ای بنده خدا دوست بدار به خاطر خدا و دشمن بدار به خاطر خدا و دوست بگير به خاطر خدا و دشمن بگير به خاطر خدا؛ پس به درستی كه به ولايت خدا به كسی نمی‌رسد مگر از اين راه و كسی طعم ايمان را نمی‌چشد اگر چه نماز و روزه زياد به جا آورد مگر از راه تولی و تبری و امروز بيشترين دوستی‌ها و دشمنی های مردم به خاطر دنياست و اين دوستی و دشمنی‌ دنيايی ذره‌ای پيش خداوند تعالی ارزش ندارد. راوی عرض كرد: چگونه بدانم دوستی و دشمنی من به خاطر خداست؛ دوست خدا كيست تا او را دوست بدارم و دشمن خدا كيست تا او را دشمن بدارم؟ پيامبر اكرم(صلی الله عليه و آله) به سوی مولای ما اميرالمؤمنين علی بن ابيطالب (عليه‌السلام)  اشاره فرمودند و فرمودند آيا علی را می‌بينی؟  راوی گفت: بله. پس فرمودند: دوست بدار دوست علی(عليه‌ السلام) را چون دوست علی(عليه‌السلام) ولی الله است و دشمن بدار دشمن علی(عليه‌السلام) را چرا كه دشمن علی(عليه‌السلام) عدوالله است سپس در ادامه فرمودند: وال ولي هذا و لو انه قاتل ابيك و ولدك و عاد عدو هذا و لو انه ابوك او ولدك؛ ‌دوست بدار دوست مولا علي را هر چند آنكه قاتل پدر و فرزندان تو باشد و دشمن بدار دشمن مولا علي را هر چند او پدر و فرزندانت باشند.[3[ 4ـ روزی كميت خدمت امام صادق (عليه‌السلام) رسيد و شعری خواند. سپس عرض كرد ای آقای! من سوالی دارم، حضرت فرمودند: بگو. عرض كرد سؤالم درباره آن دو خبيث اولی و دومي (لعنت الله عليهما) است. حضرت فرمودند: ای كميت تا روز قيامت به اندازه خون حجامت خونی در اسلام ريخته نشود و مالی حرام كسب نشود و عمل شنيع زنا انجام نگيرد مگر اين كه همه به گردن اين دو باشد و... . [4[ 5ـ قال الصادق (عليه‌السلام): من شك في كفر اعدائنا و الظالمين لنا فهو كافر؛‌ هر كس در كفر دشمنان ما و كسانی كه به ما ظلم كردند شك داشته باشد، خودش كافر است. [5[ 6ـ قال الصادق (عليه‌السلام): من لم يعرف سوء ما اتی علينا من ظلمنا و ذهاب حقنا و ما ركبنا به فهو شريك من اتی الينا فيما ولينا به؛ كسی كه نفهمد و نشناسد آن‌چه را كه بر ما وارد شد و از ظلمی كه بر ما روا شد و حقی كه از دست ما رفت و... پس او شريك با ظالمين است.[6[ 7ـ ابو حمزه ثمالی از علي بن الحسين (عليه‌السلام) در مورد آن دو خبيث سؤال كرد. فقال(عليه‌السلام): كافران، كافر من تولاهما. امام (عليه‌السلام) فرمودند: هر دو كافرند و هر كسی كه آن دو را دوست بدارد كافر است. [7[ (1) بحارالانوار: ج 27، ص 58، ح 19. (2) بحارالانوار: ج 27، ص 58 ، ح 19. (3) علل الشرايع: ج 1، باب 119. (4) رجال كشی: ص 135 ـ بحارالانوار: ج 47، ص 323، حديث 17. (5) اعتقادات صدوق باب اعتقاد فی الظالمين: ص 103 ـ بحارالانوار: ج 8، ص 336 و ج 27، ص 62. (6) عقاب الاعمال صدوق: باب عقاب ناصب، حديث 6 ـ بحارالانوار: ج 8، ص 336 و ج 27، ص 55، حديث 11. (7) تقريب المعارف ابي صلاح حلبي: ص 237 ـ بحارالانوار: ج 69، ص 128، باب 101، كفر مخالفين.

[ دو شنبه 16 تير 1393برچسب:,

] [ 14:50 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]