سرای عشق....

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ سرای عشق.... خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

.:: تنهایی - عاشق ::.

[ سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:,

] [ 23:29 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

[ دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:,

] [ 11:1 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 

علامه حسن زاده آملی:

الهی؛

اثر صُنع توام، چگونه به خود نبالم؟!

 

 

الهی؛

تاکنون آه در بساط نداشتم...

اکنون!

جز آه در بساط ندارم!

[ شنبه 27 آبان 1391برچسب:,

] [ 12:53 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

پشت هر کوه بلند،

سبزه زاریست پُر از یاد خدا؛

و در آن باغ کسی می خواند:

« تا خدا هست، دگر غصّه چرا؟»

[ شنبه 27 آبان 1391برچسب:,

] [ 12:50 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 

بیایید در ماه محرم زنجیر نزنیم!
اما زنجیر از پای آزاد مردان و آزاد زنان باز کنیم…
سینه نزنیم!
اما سینه دردمندی را از غم و آه پاک کنیم…
اشکی نریزیم!
اما اشک از چهره مظلومی پاک کنیم…
آنوقت با افتخار بگوییم: با آزادگان جهان همراهیم

[ شنبه 27 آبان 1391برچسب:,

] [ 12:43 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

حسین به کربلا می آید، با اهلبیتش! عباس و اکبر و اصغرش!
محمل زمین میگذارد، "ادب" کمر خم میکند و زینب(س) فرود می آید!

اّلّلهُمَّ اِنّ اَعُوذُبِکَ مِنَ الْکَرْبِ وَالْبَلآءِ
کربلا میعاد گاه معشوق می شود!

خورشید با ستارگانش، به نبرد ظلم میروند!
معرفت رنگ می بازد، عباس می آید!
آب خجل می شود! آب شرمنده ی زهرا(س) می شود و آب میشود!

حسین سوار بر ناقه ی خویش ندای هَل مِن ناصر یَنصُرنی سر می دهد!
حسین تنهاست....

رباب به یاری حیسن می آید!
اصغرش را با لبخندی به پهنای آفتاب به یاری حسینش می فرستد اما کسی چه میداند غوغای درونش، آفاق را، فرق می شکافد!

صبر بر اقتدار زینب زانو می زند!
زینب بر تلی از تیر و نیزه می ایستد! بوی حسین می آید!

حیّ علی العزاء * حیّ علی البکاء*فی ماتم الحسین * مظلوم کربلا
ماه عزای حسین(ع) رسیده است......

[ شنبه 27 آبان 1391برچسب:حسین به کربلا می آید,محارم ,امام حسین(ع),

] [ 12:17 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، «شاهین نجفی» همجنس‌باز مشهور و شومن میتینگ‌های منافقین که چندی پیش به هتک حرمت معصومین و ائمه اطهار پرداخته بود فیلمی در صفحه فیس بوکش قرار داده که با صدایی لرزان اعلام می‌کند پس از 6 ماه انزوا و زندگی مخفیانه قصد دارد در شهرهای برکلی و سن دیگو امریکا کنسرت برگزار کند.

گفتنی است مدتی است پروژه‌ای موسوم به موسیقی ترور که مورد حمایت امریکایی‌هاست توسط این خواننده هتاک پیگیری می‌شود و این در حالی است که چندی پیش نيز «هیلاری کلینتون» وزیر امور خارجه آمریکا دستور استمرار پروژه «جنبش رقص و دیپلماسی رپ» را در فرآیند «جنگ نرم» علیه ایران صادر کرده بود.

در فضاي مجازي صفحه‌اي طراحي شده كه مخاطبان در آن نوشته‌اند: پیشنهاد می‌شود با توجه به سابقه این خواننده همجنس‌باز و اتهامات و جرائم وی که در حوزه سرزمینی ایران قبل از فرار از کشور واقع شده و توسط مراجع ذیصلاح قضایی کشور قابل رسیدگی کیفری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌باشد، با تدبیر دادستان محترم کل کشور درخواست بازداشت و استرداد شاهین نجفی به ایران از کانال پلیس اینترپل داده شود تا این خواننده هتاک در ایران به دست عدالت سپرده شود.

[ شنبه 27 آبان 1391برچسب:شاهین نجفی, خواننده ی هتاک ایرانی,موسیقی ترور,ماهانی,,

] [ 11:55 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 

بیست حدیث از امام حسین علیه السلام.....

حدیث (۱) امام حسین علیه السلام فرمودند:

لاتـَرفع حــاجَتَک إلاّ إلـى أحـَدٍ ثَلاثة: إلـى ذِى دیـنٍ، اَو مُــرُوّة اَو حَسَب

جز به یکى از سه نفر حاجت مبر: به دیندار، یا صاحب مروت، یا کسى که اصالت خانوادگى داشته باشد.

                                        (تحف العقول ، ص ۲۵۱)


ادامه مطلب

[ جمعه 26 آبان 1391برچسب:امام حسین,سرای عشق,محمد رضا بنازاده,محرم,,

] [ 22:57 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

[ جمعه 26 آبان 1391برچسب:,

] [ 22:54 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 

 

 

گر شکستیم به غفلت من و مایی نکنیم

دوستداری نبود بندگی غیر خدا

بی سبب بندگی غیرخدایی نکنیم

مهربانی صفت بارز عشاق خداست

یادمان باشد از اینکار ابایی نکنیم

 

یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم

گر که در خویش شکستیم صدایی نکنیم

یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم

وقت پر پر شدنش سوز و نوایی نکنیم

و به هنگام عبادت سرسجاده ی عشق

جز برای دل محبوب دعایی نکنیم

اور خویش بدانیم خدایاران را

جز به یاران خدا دوست وفایی نکنیم

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند

طلب عشق ز هر بی سروپایی نکنیم

گله هرگز نبود شیوه ی دلسوختگان

با غم خویش بسازیم و شفایی نکنیم

پر پروانه شکستن هنر انسان نیست

 

[ جمعه 26 آبان 1391برچسب:,

] [ 22:27 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

[ جمعه 26 آبان 1391برچسب:,

] [ 22:21 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 

دیوانه ای را گفتند : چه خواهی از خدای خویش ؟

 

گفت : عقل سالم خواهم تا برای عشقم بازهم دیوانه شوم !!

(خانمم دوستت دارم..............)

[ جمعه 26 آبان 1391برچسب:دیوانه,عسقوماهانی,,

] [ 14:45 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 

[ جمعه 25 آبان 1391برچسب:,

] [ 4:27 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 

نامه های مردم کوفه را به امام حسین به خاطرداری

 

 

همه خود را منتظر امدن ایشان نشان می دادند

اما همه بجای دوست دشمن شدند

به ایشان پشت کردند

میدانم اقا............

میدانم که با خود فکر میکنی ما هم مثل مردم کوفه نامرد از اب درمیایم

اما بازهم خوشا به غیرت کوفی ها انها که حداقل مشتاق امدنش بودند برایش نامه نوشتند

اما دنیا فریبشان داد

اما ما چی

فقط ادعای منتظر بودن داریم

خداوکیل کداممان حاضریم برای امدن اقا نامه بنویسیم و اگر نوشتیم چند نفر امضا میکنن

چه دنیای کثیفی هست

هرکس به فکر ابادکردن دنیایش هست کسی به فکر اقا نیست

ازهر کس بپرسی میگه بابا بیخیال داریم زندگیمون میکنیم

بنظر شما چند نفر توی این دنیا برای امدن اقا دعا میکنه اصلا نه چند نفر به امدن اقا فکرمیکنه ونه اصلا چند نفر امدن اقا را قبول دارند

توروخدا کمی به خودمون بیایم

اقا فقط از ما دعای فرج میخواهد

همین

 

 

عمریست که از حضور او جا ماندیم 

در غربت سرد خویش تنها ماندیم،

او منتظرست تا که ما برگردیم 

ماییم که در غیبت کبری ماندیم

[ پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:امام زمان ,اس ام اس,محرم,امام حسین(ع),محمدرضا ماهانی,

] [ 22:24 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 

تو را نیز عاشورایی ست

و کربلایی

که تشنه خون توست

و انتظار می کشد

تا توزنجیر خاک از پای اراده ات بگشایی

و از خود و دلبستگی هایش هجرت کنی و

به کهف حصین لازمان و لامکان ولایت ملحق شوی.

شهيدآويني

[ پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:,

] [ 22:10 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 

خدایا !

خداياچگونه تورابخوانم درحالي که من، من هستم

وچگونه ازرحمت تونااميدشوم درحالي که تو، توهستي

خدايا توآنچناني که من مي خواهم

مرانيزچنان کن که تومي خواهي

 

ازمناجاتهاي امام سجاد(ع)

[ پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:,

] [ 22:8 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

اینان که حرف بیعت با یار میزنند

آخر میان کوچه مرا دار میزنند

 

اینجا میا که مردم مهمان نوازشان

طفل تو را به لحظه دیدار میزنند

 

این کوفه مردمش ز مدینه شقی ترست

یعنی کسی که باشد عزادار میزنند

 

دیدم برای آمدنت روی اُشتران

چندین هزار نیزه فقط بار میزنند

 

اینجا برای کشتن طفل سه ساله ات

هر لحظه حرف سیلی و مسمار میزنند

 

فتوای: خون نسل علی شد حلال را

هر شب به روی مأذنه ها جار میزنند

 

آقا نیا که آخرش این شور چشم ها

تیری به صحن چشم علمدار میزنند

 

سر بسته گویمت که پریشان زینبم

حرف از اسیر کوچه و بازار میزنند

 

می ترسم از دمی که یتیمان تو حسین

پائین پای نیزه ی تو زار میزنند

 

این کوفه آخرش به تو نیرنگ میزند

حتی به رأس اصغر تو سنگ میزنند

[ پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:,

] [ 22:4 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 با آب طلا نام حسین قاب کنید

با نام حسین یادی از آب کنید

 خواهید مه سربلند و جاوید شوید 
 تا آخر عمر تکیه بر ارباب کنید 

[ پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:محرم,امام حسین (ع),سهادت امام حسین (ع),,

] [ 21:35 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

[ پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:,

] [ 21:34 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]




خودت را در این عکس پیدا کن...

چه کرده ایم!!!!؟

...................................................

((كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَإِلَيْنَا

 

تُرْجَعُونَ))

 

 

هر فردی مرگ را خواهد چشیدو ما شما را براى امتحان دچار خير و شر مى كنيم و شما به سوى ما بازگشت خواهيد كرد».

سوره انبیا آیه ۳۵

 

[ پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:خودتو پیدا کن, تمام مردم دنیا در یک تصویر,,

] [ 11:1 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

شادی را هدیه کن حتی به کسانی که آن راازتو گرفته اند..

 

عشق بورز حتی به آنها که دلت را شکسته اند...

دعا کن برای آنهایی که نفرینت کردند...

وبخند که خدا هنوزآن بالا باتوست..

[ پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:عشق ورزیدن,عاشقانه,عشقولانه,محمد رضا مانهانی,

] [ 10:40 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 

آن کس که حاضر است یک ساعت از عمرش را تلف کند،

هنوز ارزش عُمر را درک نکرده است.

 

 چالرز داروین

 

[ پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:,

] [ 10:33 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

از استادی پرسیدﻧﺪ :ﺁﯾﺎ ﻗﻠﺒﯽ ﮐﻪ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻋﺎﺷﻖ

ﺷﻮﺩ؟

ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ : ﺑﻠﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ.

ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ :ﺁﯾﺎ ﺷﻤﺎ ﺗﺎﮐﻨﻮﻥ ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﯾﺪ؟ ..

ﺍﺳﺘﺎﺩ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ :ﺁﯾﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻥ

ﺩﺳﺖ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﯾﺪ؟؟؟؟؟؟

[ پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:عشق,عشق از محضر استاد,قلب شکسته,محمد رضا ماهانی,

] [ 10:17 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 

www.Asre-rahai.comدر ميان پرسش هايي که نسبت به رخداد عاشوراي حسيني بيشتر به ذهن مي رسد اين است که چرا و چگونه اين حادثه رخ داد.
به راستي چه پيش آمد و چه عواملي باعث شد تا مردم مدعي مسلماني، امام حسين (ع)، نوه معصوم و مظلوم‌ترين پيامبران (صلي الله عليه و آله ) را بکشند و هيچگونه اعتراض و تظاهراتي عليه اين جنايت نشود و حتي در کوفه و شام جشن بگيرند
.


ادامه مطلب

[ چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:,

] [ 23:33 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

یک کاروان دل به سویت

تو رهروی سوی فردا

دارد می آید محرم

ماه پر از یاد مولا

دارد می آید محرم

ماه مساجد، تکایا

ماه غم و اشک و ماتم

بر غربت ابن زهرا

دارد می آید محرم

ماه همیشه سیه پوش

ماهی که هر انقلابی

از یاد آن گشته پرجوش

دارد می آید محرم

ماه حسین و علمدار

هیهات از هرچه ذلت

از زندگانی چو مردار

هیهات از هرچه بیعت

با هر یزید زمانه

از مسلک اهل کوفه

از اشک بی پشتوانه

دارد می آید محرم

و کربلا کل دنیاست

شمر و اباالفضل و هانی

نقش من و تو همین هاست

باید که خود را بیابیم

ما در کدامین سپاهیم؟

یا در عمل اهل حقیم

یا آنکه اهل تباهیم

[ چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:محرم,امد محرم,, محمد رضا بنازاده,,

] [ 22:51 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]


 

اوّل محرم الحرام

1. آغاز ایام حسینی2. ماجرای شعب ابیطالب علیه السلام 3.جنگ ذات الرقاع 4. اولین جمع آوری زکات 5. امام حسین علیه السلام در راه کربلا 6. قیام مردم مدینه بر علیه یزید 7. کلام عاشورایی امام رضا علیه السلام

دوّم محرم الحرام

1. ورود امام حسین علیه السلام به کربلا

سوّم محرم الحرام

1. نامه امام حسین علیه السلام برای اهل کوفه 2. ورود عمر بن سعد به کربلا

چهارم محرم الحرام

1. فتوای شریح قاضی به قتل امام حسین علیه السلام

ششم محرم الحرام

1. یاری طلبی حبیب بن مظاهر از بنی اسد 2.اولین محاصره فرات در کربلا 3. تراکم لشگر یزید در کربلا

هفتم محرم الحرام

1. ملاقات امام حسین علیه السلام با ابن سعد 2. منع آب از امام حسین علیه السلام

هشتم محرم الحرام

1. قحط آب در خیمه های حسینی

نهم محرم الحرام تاسوعا

1. محاصره خیمه ها در کربلا 2. آمدن امان نامه برای فرزندان ام البنین سلام الله علیها 3. درخواست تاُخیر جنگ از سوی امام حسین علیه السلام 4. آمدن لشگر تازه نفس به کربلا 5. خطابه امام حسین برای اصحابش

شب عاشورا

1. سخنان امام علیه السلام با اهل بیت و اصحابش 2. سخنان زینب کبری سلام الله علیها با امام حسین علیه السلام

دهم محرم الحرام عاشورا

1. شهادت امام حسین علیه السلام 2. شهادت حبیب بن مظاهر اسدی کوفی 3. شهادت مسلم بن عوسجه 4. شهادت حر بن یزید ریاحی 5. شهادت جون مولی ابی ذر الغفاری 6. شهادت همسر وهب 7. شهادت شبیه ترین فرد به رسول خدا صلی الله علیه و آله 8. شهادت قاسم بن الحسن علیه السلام 9. شهادت عبدالله بن حسن علیه السلام 10.شهادت قمر منیر بنی هاشم علیه السلام 11.شهادت مولانا الرضیع باب الحوایج علی اصغر علیه السلام 12. آمدن ذوالجناح با یال و کوپال خونین به سوی خیمه فاطمیات 12. ماتم و ناله و گریه پردگیان حرم 13.غارت اموال 14.فراز فاطمیات و علویات در بیابانها 15.غارت کردن لباس و ذره 16.جدا شدن سرهای مطهر 17.به آتش کشیدن خیمه های آل الله 18.شهادت دختران کوچک گریه و ماتم 19.راُس مطهر امام حسین علیه السلام در کوفه 20.خونین شدن ریشه هر گیاه 21.قتل ابن زیاد 22.قیام حضرت مهدی علیه السلام 23.وفات ام سلمه

شب یازدهم محرم الحرام

1.شام غریبان کربلا 2. سر امام حسین علیه السلام در تنور خولی

یازدهم محرم الحرام

1.حرکت کاروان اسرا از کربلا 2. تشکیل مجلس ابن زیاد 3. حرکت اهل بیت امام حسین علیه السلام به سوی کوفه

دوازدهم محرم الحرام

1.دفن شهدای کربلا 2. ورود اهل بیت علیهم السلام به کوفه 3. روز شهادت حضرت سجاد علیه السلام

سیزدهم محرم الحرام

1.اسرای اهل بیت علیهم السلام در مجلس ابن زیاد 2. اسرای اهل بیت علیهم السلام در زندان کوفه 3. خبر شهادت امام حسین علیه السلام در مدینه و شام 4. شهادت عبد الله بن عفیف

پانزدهم محرم الحرام

1.فرستادن سرهای مطهر شهدا به سوی شام

نوزدهم محرم الحرام

1.حرکت کاروان کربلا به سوی شام

بیستم محرم الحرام

1. دفن بدن جون در کربلا

بیست و پنجم محرم الحرام

1. شهادت امام سجاد علیه السلا م

بیست و ششم محرم الحرام

1. شهادت علی بن الحسن المثلث

بیست و هشتم محرم الحرام

1. وفات حذیقه بن یمان 2. تبعید امام جواد علیه السلام به بغداد 3. ورود اسرای اهل بیت علیهم السلام به بعلبک

بیست و نهم محرم الحرام

1. رسیدن کاروان اسرا به شام

تتمۀ محرم الحرام

1. نوشتن صحیفه ملعونه 2. وفات ماریه قبطیه

[ چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:,

] [ 18:58 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

:: هر کس خدا را بپرستد و خق بندگی او را بجای آورد , خداوند به او بیش از آنچه می خواهد می رساند .

:: اگر سه چیز نبود , هرگز فرزند آدم سر تسلیم فرو نمی آورد : فقر و نیازمندی , بیماری و مرگ .

:: اسقاط تدریجی خدا بر بنده خود , این است که تمام نعمتها را بر او می بخشد و شکر و سپاس را از او می گیرد.

:: بخیل کسی است که در سلام کردن بخل ورزد. نيز می فرمایند : به کسی که سلام نداده اجازه صحبت ندهید.

:: کسی از نظر مقام و منزلت بزرگوارتر است که به زرق و برق دنیا در دست هر که باشد ارزش قائل نشود.

:: هر کس از کار فرو ماند و راه تدبیر بر او بسته شود , کلیدش مداراست.

:: بپرهیز از کاری که برای آن ناچار به عذرخواهی شوی . زیرا مومن نه بدی کند و نه پوزش طلبد ولی منافق هر روز بدی می کند و عذر می خواهد .

:: خداوندا مرا با احسان خود , فزون طلب منما و با بلا و گرفتاری ادب مکن.

 

[ چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:,

] [ 18:54 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 

با تمام وجود گناه كردم

اما…

نه نعمتهايش را از من گرفت و نه گناهانم را فاش كرد…

اگر اطاعت كنم چه مي كند؟…

قصه اش طولانيست...

اما

خدايم مي بخشد!!!

[ چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:,

] [ 17:57 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 
قلبم را دادم به تو که عشق منی ، با تو آمدم، آمدم تا جایی که تو میخواهی،

با تو می آیم ، می آیم به هر جا که بروی ، با تو میروم ، میروم هر جا که بروی....

همه جا با توام ، نیست جایی که بی تو باشم ،

نیست هوایی که بی تو نفس کشیده باشم

نیست یادی در قلبم جز یاد تو ، نیست مهری جز مهر تو در دلم

چشمانم هنوز غرق نگاه زیبای تواند،

آنچه پنهان است در پشت نگاهت دنیای عاشقانه من است

همه جا با توام ، آنجا و اینجا در قلبم ، اینجا و آنجا در قلبت ،

می تابم و و میتابی ، میمانم و میمانی، میدانم و میدانی

که چقدر هم تو مرا دوست داری ، هم من دیوانه توام...

چه خوب میفهمی در دلم چی میگذرد ،

چی خوب معنا میکنی نگاهم را ، چه عاشقانه میشنوی حرفهایم را

پاسخ دل گرفته ام را با عشق میدهی، وقتی دلتنگم ،

خبر داری از دل تنگم ، وقتی تشنه دیدارم ، سیراب میکنی مرا عشقم

همه جا با همیم ، نیست جایی که بی تو باشم ، نیست راهی که بی تو رفته باشم..

همه جا خاطره ، همه جا عشق ، همه جا عطر حضور تو ،

جایی نیست که نباشد عطر نفسهای تو

همه جا خاطره ، جایی نیست که نمانده باشد یادی از تو....

تویی که جان داده ای به تنم و این یاد تو است که نفس میدهد

به این تنی که روحش در وجود تو است

روح عشق در وجودمان، این است روزهای زندگی مان ،

با عشق روزمان شب میشود و با یاد هم شبهایمان را سر میکنیم...

همه جا با توام ، تو اینجا همیشه در قلبمی و

من آنجا باز هم به عشقت نفس میکشم...

[ چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:عشق,دوتا عاشق دیوونه,عشق محمد رضا بنازاده ماهانی,,

] [ 17:53 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 زن طراوت زندگی نیست . . .

 

زن روغن ما بین چرخ دنده های نخراشیده ی زندگی نیست . . .

 

زن بخش مهمی از زندگی نیست . . .

 

زن مُسکن دردهای زندگی مرد نیست . . .

 

زن طراوت زندگی نیست . . .
.
.

 

زن تمـــــــامِ تمــــــــامِ تمــــــــام زندگی مرد است . . .

  

[ چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:,

] [ 17:50 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

گفتم: خسته ام….
گفتی: لا تقنطوا من رحمة الله…از رحمت خدا ناامید نشوید(زمر/
۵۳)
گفتم:هیشکی نمی دونه تو دلم چی می گذره…
گفتی: ان الله بین المرء و قلبه…خدا حائل است میان انسان و قلبش(انفال/
۲۶)
گفتم: هیچ کسی رو ندارم…
گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید…ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم(ق/
۱۶)
گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی…
گفتی: فاذکرونی، اذکرکم…منو یاد کنید تا یاد شما باشم(بقره/
۱۵۲

[ یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:خسته ام خدای مهربون,محمد رضا بنازاده ماهانی,,,,

] [ 1:14 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 

نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم...
نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی

در اگر باز نگردد،نروم باز به جایی...
پشت دیوار نشینم،چو گدا بر سر راهی...

کس به غیر تو نخواهم،چه بخواهی چه نخواهی!!!%%%

[ یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:محمد رضا ماهانی, خدا خدا,,گدانوازی,,

] [ 1:12 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 

اگر واقعا عاشقش باشی ، حاضرید برای خوشحالی اش دست به هرکاری بزنید .

اگر واقعا عاشقش باشی ، هر چیزی را که متعلق به اوست ، دوست دارید .

اگر واقعا عاشقش باشی ، برای دیدن مجددش لحظه شماری می کنید .

اگر واقعا عاشقش باشی ، حاضرید از خواسته های خود برای شادی او بگذرید .

اگر واقعا عاشقش باشی ، به علایق او بیشتر از علایق خود اهمیت می دهید .

اگر واقعا عاشقش باشی ، حاضرید به هرجایی بروید فقط او در کنارتان باشد .

اگر واقعا عاشقش باشی ، ناخود آگاه برایش احترام خاصی قائل هستید .

اگر واقعا عاشقش باشی ، واژه تنهایی برایتان بی معناست .

اگر واقعا عاشقش باشی ، آرزوهایتان آرزوهای اوست .

اگر واقعا عاشقش باشی ، در دل زمستان هم احساس بهاری بودن دارید .

اگر واقعا عاشقش باشی ، با موفقیت و محبوبیت او شاد و احساس سربلندی می کنید .

اگر واقعا عاشقش باشی ، او برای شما زیباترین و بهترین خواهد بود اگرچه در واقع چنین نباشد .

اگر واقعا عاشقش باشی ، تحمل سختی ها برایتان آسان و دلخوشی های زندگیتان فراوان می شوند .

اگر واقعا عاشقش باشی ، به همه چیز امیدوارانه می نگرید و رسیدن به آرزوهایتان را آسان می شمارید .

اگر واقعا عاشقش باشی ، در مواقعی که به بن بست می رسید ، با صحبت کردن با او به آرامش می رسید .

اگر واقعا عاشقش باشی ، شادی اش برایتان زیباترین منظره دنیا و ناراحتی اش برایتان سنگین ترین غم دنیاست .

[ یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:عاشقانه,واقعا عاشقشی,ماهانی,محمد رضا بنازاده,

] [ 1:6 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 

 خدایا، خسته و وامانده ام، دیگر رمقی ندارم، صبر و حوصله ام پایان یافته، زندگی در نظرم سخت و ملامت بار است. می خواهم از همه فرار کنم، می خواهم به کنج عزلت بگریزم. اوه دلم گرفت، در زیر بار فشار خرد شده ام.

خدایا، به سوی تو می آیم و از تو کمک می خواهم. جز تو دادرسی و پناهگاهی ندارم. بگذار فقط تو بدانی، فقط تو از ضمیر من آگاه باشی اشک دیدگان خود را به تو تسلیم می کنم.

خدایا، کمکم کن، ماه هاست که کمتر به سوی تو آمده ام، بیش تر اوقاتم برای دیگران شده است.

خدایا، عفوم کن. از علم و دانش و کار و کوشش از دنیا و مافیها، از همه دوستان، از معلم و مدرسه، از زمین و آسمان خسته و سیر شده ام.

خدایا، خوش دارم مدتی در گوشه ی خلوتی فقط با تو بگذرانم، فقط اشک بریزم، فقط ناله کنم و فشارها و عقده های درونی خود را خالی کنم.

( نیایش های شهید دکتر مصطفی چمران د رآمریکا)

 

اینجور حرف زدن با خدا خیلی قشنگه قلب آدمو خیلی خیلی آروم میکنه، حس میکنی خدا کنارته و دار ی باهاش حرف میزنی. هیچوقت لذتی رو که توی حرف زدن صمیمانه با خدا هست نمیشه جایه دیگه ای بدست آورد

[ شنبه 20 آبان 1391برچسب:مناجات شهید چمران,شهید چمران,شهید, شهیدان,محمد رضا ماهانی,

] [ 13:7 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 

 

دیروز از هر چه بود گذشتیم و امروز از هر چه بودیم!!!

 

 

آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز!!!

 

 

دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود!!!

 

 

جبهه بوی ایمان می‌داد و اینجا ایمانمان بو میدهد!!!

 

 


 

[ شنبه 20 آبان 1391برچسب:شها,شهیدان, شهید,محمد رضا بنازاده,

] [ 13:4 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 



اولین روز دبستان بازگرد


کودکیهای قشنگم بازگرد


کاش میشد باز کوچک میشدم


لا اقل یک روز کودک میشدم


یاد آن آموزگار ساده پوش


یاد آن گچها که بودش روی دوش




 


ای معلم نام و هم یادت بخیر


یاد درس آب و بابایت بخیر


ای معلم ای دبستانی ترین احساس من


برگرد این مشق ها رو خط بزن

معلم کلاس اول دبستانم:خانم یوسف زاده      از خانمم:خانم یوسف زاده

معلم کلاس دوم:خانم تقی پور                    از خانمم:خانم غنی زاده

معلم کلاس سوم:خانم خلیی                    از خانمم:تقی پور

معلم کلاس چهار م وپنجم:خانم ابوالحسن زاده    از خانمم:بنی اسدی

آخ یادش بخیر مدرسه نمونه دولتی شاهد و مدرسه مالک اشتر واز خانمم مدرسه ی آزادی شهر ماهان.....

عجب دورانی بود یادش بخیر ذوق مدرسه رفتنامون،حوصله ی مدرسه نرفتنامون،اون دفترای زرد رنگ کاهی،اون مدادهای سوسماری(که روشون عکس یه سوسماربود).....یاد اون کوچه های تنگ ودیوارای کاه وگلی (راه مدرسه مالک اشتر.)یاد محله ی صاحب الزمان(عج) که مدرسه ی مالک اشتر اونجا بود.یاد اون مغازه ی کوچکی که روبروی مدرسه مون بود وفروشندش یه خانم مسنی بود به نام صغری که هر روز ازش آلاسکا و خوردنی های دیگه ای ازش میگرفتیم....وووووو....

از همین جا از تمام معلم هام از صمیم قلب تشکر میکنم و دست تک تکشون رو میبوسم از معلم اول دبستان (خانم یوسف زاده)گرفته تا آخرین اساتید دانشگاهم در دوره ای کارشناسی ارشد(اساتیدی مثل آقای ادیب، آقای رضایی، آقای بصیریان،خانم ابوالحسنی،وووو...) در آخر از مدیران دبستانم آقایان کوچک زاده و رحیمی صادق و راهنمایی آقایان زمانی و امیرپور ودبیرستان آقای دهقان تشکر میکنم.... کوچک همه معلم هام واساتیدم ومدیران مدارسم هستم...

[ جمعه 19 آبان 1391برچسب:شهر زیبای ماهان,مدرسه ی مالک اشتر,ماهان, محمد رضای بنازاده ماهانی,

] [ 22:47 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 

درسی از ادیسون

ادیسون در سنین پیری پس از اختراع لامپ، یكی از ثروتمندان آمریكا به شمار میرفت و درآمد سرشارش را تمام و كمال در آزمایشگاه مجهزش كه ساختمان بزرگی بود هزینه می كرد.

این آزمایشگاه، بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شكل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود.

در همین روزها بود كه نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند، آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتاً كاری از دست كسی بر نمیآید و تمام تلاش مأموان فقط برای جلوگیری از گسترش آتش به سایر ساختمانها است. آنها تقاضا داشتند كه موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود.

پسر با خود اندیشید كه احتمالاً پیرمرد با شنیدن این خبر سكته میكند و لذا از بیدار كردن او منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با کمال تعجب دید كه پیرمرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یك صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می كند.

پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او میاندیشید كه پدر در بدترین شرایط عمرش بسر میبرد.

ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سر شار از شادی گفت: پسر تو اینجایی؟ میبینی چقدر زیباست! رنگ آمیزی شعله ها را میبینی؟ حیرت آور است! من فكر میكنم كه آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد در كنار فسفر به وجود آمده است! وای! خدای من، خیلی زیباست! كاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را میدید. كمتر كسی در طول عمرش امكان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت! نظر تو چیست پسرم؟

پسر حیران و گیج جواب داد: پدر تمام زندگیت در آتش میسوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت میكنی؟

چطور میتوانی؟ من تمام بدنم میلرزد و تو خونسرد نشسته ای؟

پدر گفت: پسرم از دست من و تو كه كاری بر نمیآید. مأمورین هم كه تمام تلاششان را میكنند. در این لحظه بهترین كار لذت بردن از منظرهایست كه دیگر تكرار نخواهد شد!
در مورد آزمایشگاه و باز سازی یا نو سازی آن فردا فكر میكنیم! الآن موقع این كار نیست!

به شعله های زیبا نگاه كن كه دیگر چنین امكانی را نخواهی داشت!

فردا صبح ادیسون به خرابه ها نگاه کرد و گفت: "ارزش زیادی در بلا ها وجود دارد. تمام اشتباهات ما در این آتش سوخت. خدا را شکر که میتوانیم از اول شروع کنیم."

توماس آلوا ادیسون سال بعد مجدداً در آزمایشگاه جدیدش مشغول كار بود وهمان سال یكی از بزرگترین اختراع بشریت یعنی ضبط صدا را تقدیم جهانیان نمود. آری او گرامافون را درست یك سال پس از آن واقعه اختراع کرد.

ارزش زیادی در بلاها وجود دارد چون تمام اشتباهات در آن از بین میرود.

[ جمعه 19 آبان 1391برچسب:ادیسون,اخترا,زیبایی از دید ادیسون,,,محمد رضا بنازاده ماهانی,

] [ 22:44 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 

دلم شكسته شد از دستِ اين و آن بي تو

چگونه پَر بكشم تا به آسمان بي تو؟



چقدر وعده ي فردا چقدر جمعه ي بعد؟

ببين كه بر لبم آقا رسيده جان بي تو



براي چشم به راهت تمام ثانيه ها

چه كُند ميگذرد صاحب الزمان بي تو



قسم به جان عزيزت، عزيز خسته شدم

از اين همه سفر ِ تا به جمكران بي تو

 

اللهم عجل لولیک الفرج

[ جمعه 19 آبان 1391برچسب:,

] [ 1:46 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 

کلإغ پر ...

ﻫﻣﻪ ی دنیا پر ...

خواب پر ...

بدی پر ...

همه ی روزهای بی تو پر ...

اصلا همه چیز پر ...

فقط...

فقط توای عزیزم نپر ...

[ جمعه 19 آبان 1391برچسب:,

] [ 1:23 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 

بر روی زمینی قدم مییزنم که دختران لبان سرد خود را سرخ تر می کنند

تا شاید دل سیاه پر از هوس پسرها سرخ شود به بهانه ی عشق !!!!!!!!!!!!

در شهری زندگی میکنم که پسرانش ادای مجنون را درمی اورند

تا شاید تن لیلی های ساده را بدست اورند!!!!!!!!!!!

در شهری اشک میریزم که پسرانش چشمان هیزخود را درپس عینک دودی

پنهان میکنند تا شاید دختران در شیشه ی سیاه عینک چشمان صادق خویش را ببینند!!!!!!!!!!

در شهری می ایستم که دختران بر بوسه های خود قیمت میگذارند تاشاید

پسران پولدار شریک انها شوند!!!!!!!!!!!!

در شهری می اندیشم که پسرانش خودرا چون دیوار

محکم تعریف میکنند تا شاید دختران تکیه کنند بر بازوهای شیشه ای انها بدهند

[ جمعه 19 آبان 1391برچسب:,

] [ 1:22 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 

شب آرامی بود

می روم در ایوان، تا بپرسم از خود

زندگی یعنی چه؟

مادرم سینی چایی در دست

گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من

خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا

لب پاشویه نشست

پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد

شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین

 


ادامه مطلب

[ پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:,

] [ 19:49 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 

به شیطان گفتم: «لعنت بر شیطان»! لبخند زد.

پرسیدم: «چرا می خندی؟» پاسخ داد:

«از حماقت تو خنده ام می گیرد»

پرسیدم: «مگر چه كرده ام؟» گفت:

«مرا لعنت می كنی در حالی كه هیچ بدی در حق تونكرده ام»

با تعجب پرسیدم: «پس چرا زمین می خورم ؟! » جواب داد:

«نفس تو مانند اسبی است كه آن را رام نكرده ای.

نفس تو هنوز وحشی است؛ تو را زمین می زند.»

پرسیدم: «پس تو چه كاره ای؟» پاسخ داد:

« هر وقت سواری آموختی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد »

فعلاً برو سواری بیاموز

[ پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:,

] [ 11:37 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 

خدایا دوستت دارم


نگاهم رو به سمت تو، شبم آیینه ی ماهه

دارم نزدیک تر میشم، یه کم تا آسمون راهه

به دستای نیاز من نگاهی کن از اون بالا

من این آرامش محضُ به تو مدیونم این روزا

خدایا دوستت دارم واسه هر چی که بخشیدی

همیشه این تو هستی که ازم حالم رو پرسیدی

بازم چشمامو می بندم که خوبی هاتو بشمارم

نمی تونم فقط میگم خدایا دوستت دارم

تو دیدی من خطا کردم، دلم گم شد دعا کردم

کمک کن تا نفس مونده به آغوش تو برگردم

تو حتی از خودم بهتر غریبی هامو می شناسی

نمی خوام چتر دنیا رو که تو بارون احساسی

خدایا دوستت دارم واسه هر چی که بخشیدی

همیشه این تو هستی که ازم حالم رو پرسیدی

بازم چشمامو می بندم که خوبی هاتو بشمارم

نمی تونم فقط میگم خدایا دوستت دارم

[ پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:,

] [ 1:0 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 

یارو زبونش میگرفته...میره داروخونه می گه: آقا دیب داری؟

 

کارمند داروخونه می گه:دیب دیگه چیه؟

کارمنده می گه: والا ما تا حالا دیب نشنیدیم. چی هست این دیب؟

یارو می گه: بابا دیب،دیب!

 

طرف می‌بینه نمی فهمه،می ره به رئیس داروخونه می گه.

اون میآد می پرسه: چی می‌خوای عزیزم؟

یارو می گه: دیب!

رئیس می پرسه: دیب دیگه چیه؟

یارو می گه: بابا دیب دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره.

رئیس داروخونه می گه: تو مطمئنی که اسمش دیبه؟

یارو می گه: آره بابا.خودم دائم مصرف دارم. شما نمی‌دونید دیب چیه؟

رئیس هم هر کاری می‌کنه،نمی تونه سر در بیاره و کلافه می شه.

یکی از کارمندای داروخونه میآد جلو و می گه: یکی از بچه‌های داروخونه

 

مثل همین آقا زبونش می‌گیره.

فکر کنم بفهمه این چی می‌خواد. اما الان شیفتش نیست.

 

رئیس داروخونه که خیلی مشتاق شده بود بفهمه دیب چیه،گفت: اشکال نداره. یکی بره دنبالش، سریع برش داره بیارتش.

می‌رن اون کارمنده رو میارن. وقتی می رسه،از یارو می‌پرسه: چی می خوای؟

یارو می گه: دیب!

کارمنده می گه: دیب؟

یارو: آره.

کارمنه می گه: که این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره؟

یارو میگه: آره، همونه.

کارمند میگه: داریم! چطور نفهمیدن تو چی می خوای!؟

همه خیلی خوشحال شدن که بالاخره فهمیدن یارو چی می خواد.

کارمنده سریع می ره توی انبار و دیب رو میذاره توی یه کیسه نایلون مشکی و میاره می ده به یارو و اونم می ره پی کارش.

همه جمع می شن دور اون کارمند و با کنجکاوی می‌پرسن: چی می‌خواست این؟

کارمنده می گه: دیب!

می‌پرسن: دیب؟ دیب دیگه چیه؟

می گه: بابا همون که این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره!

رئیس شاکی می شه و می گه: اینجوری فایده نداره. برو یه دونه دیب ور دار بیار ببینیم دیب چیه؟

کارمنده می گه: تموم شد.

آخرین دیب رو دادم به این بابا رفت!!!!

یارو جواب می ده: دیب دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره.

[ پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:طنز,دیب,جک,خنده دار,محمد رضا بنازاده ماهانی,,,,,

] [ 1:8 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 

 

من دلم میخواهد...خانه ای داشته باشم پر دوست

کنج هر دیوارش ، دوستهایم بنشینند آرام

گل بگو ، گل بشنو...

هر کسی میخواهد...وارد خانه پر عشق و صفایم گردد

یک سبد بوی گل سرخ به من هدیه دهد

شرط وارد گشتن شستشوی دلهاست

شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست

به درش برگ گلی میکوبم

روی آن با قلم سبز بهار

مینویسم ای یار خانه من اینجاست

تا که سهراب نپرسد دیگر...

خانه دوست کجاست؟؟؟

[ سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:,

] [ 20:25 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 

ما خون دلها خورده ایم ، قرارمان برای نسل نوجوان و جوان این نبود !

من آنروز یک عشق داشتم ؛ پیروزی یا شهادت ، بعضی ها امروز هر ساعت ،

عاشق و معشوق آدم های غریبه می شوند و به سادگی دل می دهند و دل ربایی می کنند!

نمايشگاه مد و آرايش در خيابان‌هاي شهر

من آنروز از گل و لای و خاک سنگرها بر لباسهای ساده ام لذت می بردم و

بعضی ها امروز از شلوارهای لی خاک نما و پاره پوره خارجی !

من آنروز در جبهه زیر آفتاب داغ ، چفیه بر سر می انداختم تا نسوزم ،

بعضی ها امروز رو سری از سر انداخته اند که موی سر به نامحرم نشان داده

و بسوزند ودیگران راهم بسوزانند !

من آنروز در خط مقدم برادران غریبه زیادی را می دیدم و به همه می گفتم

: خدا قوت، نه خسته برادر! ، بعضی ها امروز برای طرح دوستی ،

فقط با عجله از همه می پرسند : ASL?

من در شب قبل از عملیات بر دستانم حنا می زدم

تا در جشن پیروزی یا شهادت شرکت کنم ، بعضی ها امروز بر چهره شان

هفت قلم مواد آرایشی خارجی می زنند تا به نامحرم بگویند : من

های کلاسم ، نگاهم کنید !

من آنروز در وصیت نامه ام می نوشتم : خواهرم حجاب تو بر علیه دشمن

از خون من موثر تر است ، بعضی ها امروز حتی در پروفایل شان می نویسند

: همیشه به روز هستم ، دوره و زمانه عوض شده و عشق من مد گرایی

و تقلید از غربی هاست !چادر را تجربه نکرده ام ، قدیمی است !

نمايشگاه مد و آرايش در خيابان‌ها و اماكن عمومي شهر

من آنروز در بیسیم از بچه های پشتیبان می خواستم از طرفم برای دشمن

نخود و آجر و سنگ ( آتش) بفرستند ، بعضی ها امروز به

هر ناشناسی می گویند : برایم شارژ بفرست !

 

من آنروز مشامم از بوی دود و باروت پر بود و برای رسیدن به هدفم ،

از آن لذت می بردم ، بعضی ها امروز از بوی الکل در انواع ادکلن های خارجی !

 

من آنروز خشاب و اسلحه ام را برای نابودی دشمن در بغل گرفته بودم

و بعضی ها امروز سگ های نجس تزئینی گران قیمت را !

نمايشگاه مد و آرايش در خيابان‌ها و اماكن عمومي شهر-2

من آنروز در جبهه ، اوقات فراغتم را در چاله هایی ،

قرآن و دعا می خواندم ، اسغفار می کردم و لذت می بردم ،

بعضی ها امروز در چت رو م ها به دنبال عشق ناشناس و گمشده

ساعتها به بطالت ، پرسه می زنند و روم عوض می کنند !

 

من آنروز در هنگام عملیات ، در گوشی بیسیم ،

یا زهرا(س) و یا حسین(ع) می گفتم و بعضی ها امروز در گوشی خود ،

از نفس ، عشق ، ناز و فدایت شوم به نامحرم و ناشناس!

 

من آنروز در خط ، یک دست لباس خاکی داشتم وبا آن احساس غرور ،

زیبایی و عزت کرده و شکر خدا می گفتم ،

بعضی ها امروز لباس های رنگارنگ خارجی و صورتی تزئین شده اما

خود انگاره ای زشت که هیچگاه با تغییر مد ،از خودشان راضی نمی شوند !

من آنروز با ذکر استغفرالله وقت می گذراندم و بعضی ها امروز

با دگمه های بیجان موبایل برای اس ام اس های عاشقانه جدید

و یا کلیدهای کیبورد برای ارسال پی ام های عمومی دعوت به دوستی

با نامحرمان در چت روم ها !

 

من آنروز باد گیرم را تا روی دست و پا می کشیدم

تا شیمیایی نشوم و برای دفاع توان داشته باشم، بعضی ها امروز

شلوار و مانتوی کوتاه را انتخاب کرده اند که رهگذران را هم آلوده کنند !

من آنروز در خط مقدم حتی مراقب عطسه هایم بودم

که حضور گروهانم را به دشمن راپرت ندهم ، بعضی ها امروز بی واهمه

در خیابان قه قه می زنند و با بزک وآرایش و البسه رنگارنگ ، جلب تو جه

نامحرم کرده و می گویند : مرا نیز به حساب آورید ، آدمم !

 

من آنروز قبل از عملیات از حلالیت خواهی از همرزمانم

و بعد از عملیات ، از شکر خدا و یاد دوستان شهیدم صحبت می کردم

و بعضی ها امروز از پایان سریال های عاشقانه فارسی وان و من و تو

و مارک نوشیدنی های سر میز آنها !

 

من آنروز بعد از عملیات از بلندگوهای گوشه و کنار خط ،

بهر نبردی بی امان ... را می شنیدم ،

و بعضی ها امروز با سیستم گوش خراش ماشین بابا ، آهنگ های رپ با الفاظ رکیک به محارم !

 

من آنروز از اطلاعات شخصی خود و دسته و گروهانم مراقبت می کردم

تا دشمن از آن سوء استفاده نکند ،

بعضی ها امروز حتی مشخصات و عکس های شخصی و خانوادگی شان را

بی پروا در فیس بوک و توئیتر منتشر کرده تا نامحرمان و بیگانگان هم آن را ببینند !

 

من آنروز در خط مقدم ساعت ها بیدار می ماندم تا دشمن غافلگیرمان نکند

بعضی ها امروز ساعتها برای ملاء عام و مد نمایی ،

خود را تزئین می کنند تا با کار کم بهای خود ، نامحرمان را غافلگیر کنند!

 

من آنروز به شوق شرکت در عملیات یا به یاد همسنگران شهیدم

اشک می ریختم و قصد انتقام از دشمن را داشتم ،

بعضی ها امروز برای شکستهای عشقی شان افسرده اند

و قصد انتقام از تمام آدمها و زمین و زمان را دارند !

من آنروز سرنگ ضد شیمیایی بر بدن خود شلیک می کردم ،

بعضی ها امروز ، گونه بر رخ خود تزریق میکنند تا مبادا حقیر باشند ،

و شاید بیشتر به چشم نامحرم بیایند !

من آنروز خواب را بر چشمانم حرام می کردم تا ذلیل حمله غافلگیرانه دشمن نشوم ،

بعضی ها امروز خواب را با نگاه به مانیتور کوچک موبایل

برای اعلام تعهد باطل به نامحرم ، بر خود حرام کرده اند!

نه ! این قرارمان نبود ! ما رفتیم تا شما نیز راهمان را ادامه دهید ،

رفتیم تا امنیت امروز را به ارمغان بیاوریم و تو بتوانی عفت و حجاب فاطمی

را بر گزینی ! رفتیم تا دشمن ، نتواند حیای شما را به بی حیایی تبدیل کند ،

رفتیم تا اطاعت کنیم از قرآن و رسول و اولی الا مر ،

تو هم مراعات کن ! بر گرد و اندکی بیاندیش ؛

... ما خون دلها خورده ایم !

 

[ دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:,

] [ 15:33 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 

همین امشب زن میخوام ........

یا میگیرین یا پوستتونو میکنم !!!!!!!!!
 

[ دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:,

] [ 12:36 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 

آمریکا : 12 ساعت کار ، 6 ساعت استراحت ، 1 ساعت ماندن در ترافیک ، 4 ساعت تماشای تلویزیون و غذا خوردن ، 1 ساعت کار با اینترنت

فرانسه : 8 ساعت کار ، 6 ساعت استراحت ، 2 ساعت قدم زدن در خیابان ، 4 ساعت کتاب خواندن ، 2 ساعت حرف زدن علیه تلویزیون ، 2 ساعت خندیدن

ایتالیا : 4 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 4 ساعت غذا خوردن ، 6 ساعت حرف زدن ، 2 ساعت خیابان گردی

آلمان : 8 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 2 ساعت اضافه کار ، 2 ساعت تماشای مسابقات تلویزِیونی ، 2 ساعت مطالعه ، 2 ساعت فکر کردن به خودکشی

کوبا : 8 ساعت کار ، 8 ساعت تفریح ، 4 ساعت خواب ، 4 ساعت گوش کردن به سخنرانی کاسترو

عربستان سعودی : 8 ساعت تفریح همراه با کار ، 6 ساعت تفریح همراه با خرید در خیابان ، 10 ساعت خواب

مصر : 4 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 8 ساعت کشیدن قلیان ، 2 ساعت گوش کردن به ام کلثوم ، 2 ساعت حرف زدن در باره جمال عبدالاناصر

هندوستان : 8 ساعت جستجوی کار ، 6 ساعت خواب ، 6 ساعت تماشای فیلم ، 2 ساعت جستجو برای محل خواب ، 2 ساعت برای رد شدن از خیابان

پاکستان : 4 ساعت کار غیر مجاز ، 8 ساعت خواب مجاز، 8 ساعت اعتراض علیه کودتا ، 4 ساعت فرا ر از دست پلیس

ایران : 8 ساعت خواب ، 4 ساعت استراحت ،4 ساعت ارسال اس ام اس و تعریف جوک ، 4 ساعت حرکت در ترافیک ، 1 ساعت کار ،1 ساعت بحث در باره ازدواج موقت ، 2ساعت بحث در مورد سیاست

 

[ دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:,

] [ 12:29 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

 

خدای من ....

خدای مهربونم ....

من اگر در سکوت تنهاییم تو را نداشتم چه می کردم

چی داشتم

چه خواهم داشت

تو قلب بیگانه مرا میشناسی چونکه بدون تو بیگانه ام

باز روز دیگر از روزای خوبت فرا رسید

روزی که دوست داری بیشتر باهات راز و نیاز کنم

این نوشته هام وهم دلم نیست

بلکه از آنچه این روزا برام ایجاد خواهد شد تردید دارم

ای دوست ..... ای همدم ....

تو کمکم کن

طاقت ندارم

نمیدانم این راهی که دارم میپیمایم راه سعادته یا راه شقاوت!

دیگه نقاب گذاشتن بر روی صورتم برام سخت شده

تا بگم درست میشه

روز عرفت که به روز صبر و شکیبایی و تحمل نام گرفته

پس این صبر و شکیبایی رو بیشتر وصله تنم کن

مثل همیشه دستام به سوی تو دراز میکنم

تا تو به اعمالم رنگ و لعاب وجودتو بدی

خودت میدانی در تنهاییم فقط تویی تنها کسم

پس تنهام نزار

تحملش برام سخته

خیلی سخت .....

[ شنبه 13 آبان 1391برچسب:,

] [ 19:51 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]