سرای عشق....

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ سرای عشق.... خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

سخنان زیبا از آیت الله حسن زاده آملی


الهی! آن که را عشق نیست، ارزش چیست؟

فلسفه حرف می آورد و عرفان سکوت.
آن عقل را بال و پر می دهد و این عقل را بال و پر می کند.
آن نور است و این نار.
آن درسی بود و این در سینه.
از آن دلشاد شوی و از این دلدار.
از آن خداجو شوی و از این خداخو.
آن به خدا کشاند و این به خدا رساند.
آن راه است و این مقصد.
آن شجر است و این ثمر .
آن فخر است و این فقر .…
آن کجا و این کجا.
                        هزار و یک نکته، علامه حسن زاده آملی
 
آقای من! در نزد اولیاء الله مجرب است که إکثار ذکر شریف «یا حیّ و یا قیّوم یا من لا اله الّا انت» موجب حیات عقل است. وقتی با خدایت
 
خلوت کن که بدن استراحت کرده باشد و از خستگی بدر آمده باشد و در حال امتلاء و اشتها نباشد. در آن حال با کمال حضور و مراقیت و ادب
 
مع الله، خداوند سبحان را بدان ذکر شریف میخوانی. عدد ندارد؛ اختیار مدت با خود جنابعالی است، مثلا در حدود بیست دقیقه یا بیشتر و
 
بهتر اینکه (تعدادش) کمتر از یک اربعین نباشد؛ بیشترش چه بهتر.
 
 
نامه ها برنامه ها، ص 226

[ پنج شنبه 31 مرداد 1392برچسب:آقای حسن زاده آملی,فلسفه,عرفان,خدا,اخلاق,,

] [ 17:59 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

صدای پای عید میآید و دل مومن بر سر دو راهی آمدن عید رمضان و رفتن ماه رمضان بلا
تکلیف است. از آمدن آن یک دل شاد باشد یا از رفتن این یک محزون؟ عید فطر پاکترین و
عیدترین عیدهاست چرا که پاداش یک ماه عبادت و شست و شوی جان در نهر پاک رمضان
است.
یا مهدی(عج)

[ پنج شنبه 17 مرداد 1392برچسب:,

] [ 16:43 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR در ایام ماه مبارك رمضان، به صورت روزانه توصیه‌های
كاربردی رهبر انقلاب درباره نماز، نهج‌البلاغه، قرآن و معنویت كه در بیاناتشان به
آن پرداخته‌اند را به ترتیب در سه دهه ایام ماه مبارك رمضان منتشر می‌نماید.
*
* *

در باب صبر شنيده‌ايد، معروف است، روايات متعددى هم دارد كه صبر در سه
عرصه است: صبر بر طاعت، صبر از معصيت، صبر در مصيبت. اين، روايات فراوانى دارد و
شنيده‌ايد.

صبر بر طاعت يعنى وقتى كه يك كار لازم را، يك كار واجب را، يك
امر عبادى را، اطاعت خدا را ميخواهيد انجام بدهيد، از طولانى شدن آن ملول و خسته
نشويد؛ ميان راه رها نكنيد. حالا مثلاً در امور عبادى ظاهرى، شخصى، فرض كنيد كه
فلان نماز مستحبى كه طولانى است، يا از فلان دعاى طولانى انسان خسته نشود؛ اين صبر
بر اطاعت يعنى اين. از ادامه‌ى روزه‌ى ماه رمضان، از ادامه‌ى توجه به خدا در
نمازهاى واجب و فرائض، از توجه به قرآن، انسان ملول نشود؛ خسته نشود. اين صبر بر
طاعت است.

صبر از معصيت يعنى در مقابل معصيت، كف نفس كردن، باز همان
استقامت، باز همان استحكام. در مقابل اطاعت، استحكام آن‌جور است؛ در مقابل معصيت
استحكام به اين است كه انسان جذب نشود، اغوا نشود، تحت تأثير شهوات قرار نگيرد. يك
جا شهوت جنسى است، يك جا پول است، يك جا مقام است، يك جا محبوبيت و شهرت است؛ اينها
همه شهوات انسانى است. هر كسى يك جور شهوتى دارد. اينها انسان را به خودش جذب نكند
در وقتى كه در راه رسيدن به آن، يك عمل حرامى وجود دارد. مثل بچه‌اى كه براى رسيدن
به آن ظرف شيرينى مثلاً، حركت ميكند، ديگر وسط راهش پارچ آب هست، ليوان هست، ظرف
چينى هست، متوجه نيست؛ ميزند، ميشكند. انسانى كه مجذوب گناه شد، اينجورى است. نگاه
نميكند كه بر سر راهش چه هست. اين خطرناك است؛ چون انسان غافل هم هست. انسان در آن
حال متنبه نيست، ملتفت نيست، غفلت دارد؛ از اين بى‌توجهىِ خودش غافل است. بچه ملتفت
نيست كه «ملتفت نيست»؛ توجه ندارد كه به اين پارچ آب يا به اين ظرف چينى يا به اين
گلدان قيمتى دارد بى‌توجهى ميكند. به نفس اين بى‌توجهى، بى‌توجه است. لذاست كه خيلى
بايد چشممان را باز كنيم؛ احتياط كنيم كه دچار اين غفلت مضاعف نشويم. اين صبر از
معصيت است.

صبر در مصيبت هم كه معنايش اين است كه حوادث تلخى براى انسان
پيش مى‌آيد؛ فقدانها، فراغها، مرگ و ميرها، دست‌تنگى‌ها، بيمارى‌ها، دردها، رنجها و
از اين قبيل حوادث تلخ. اين حوادث انسان را در هم نشكند، خيال نكند كه دنيا به آخر
رسيده است. اين سه عرصه براى صبر است كه هر سه عرصه هم داراى اهميت است. اينكه
فرمود: «اولئك عليهم صلوات من ربّهم»، در واقع خداى متعال براى همه‌ى اينها صابر را
مورد صلوات و رحمت خود قرار داده است.

يك نكته‌اى كه در اينجا وجود دارد،
اين است كه اين سه عرصه گاهى در مسائلِ صرفاً شخصى است، مثل همين مثالهائى كه به
ذهن مى‌آيد و همه ميدانيم و عرض شد؛ گاهى در مسائل غير شخصى است؛ مسائل اجتماعى،
مسائل عمومى، يا به تعبير ديگر، مسائلى كه سر و كار دارد با سرنوشت يك مجموعه؛ يك
امت، يك ملت، يك كشور. فرض بفرمائيد آن اطاعتى كه انسان بايد بر آن پا بفشارد،
اطاعتى است كه اگر آن را انجام بدهيم يا ندهيم، به سرنوشت يك كشور ارتباط پيدا
ميكند. فرض بفرمائيد اطاعت جهاد فى سبيل‌اللَّه مثلاً، در دوران دفاع مقدس. رفتن به
جبهه يك اطاعت بود ديگر. ايستادگى در امر دفاع از كشور و دفاع از نظام يك امر لازم
و يك اطاعت بود. ايستادگى بر دفاع چيزى نبود كه فقط مربوط به شخص خود انسان باشد.
هر رزمنده‌اى كه ميرفت، در واقع داشت سرنوشت كشور را با رفتن خود و ايستادگى خود
رقم ميزد. يك وقت اطاعت اين جور است. يا فلان كار بزرگ را كه شما نماينده‌ى مجلسيد
يا وزيريد يا مديريد يا نظامى هستيد يا در يك مؤسسه‌ى فرهنگى مشغول كاريد - هر
كدامى در هرجا كه مشغول كار هستيد - و اقدام لازمى را بايد انجام بدهيد، اين اقدام،
اطاعت است؛ اطاعت خداست؛ خدمت به بندگان است. اين يك جهتِ اطاعت به خدا، وظيفه‌ى در
نظام اسلامى است. اين هم يك جهت ديگر اطاعت از خدا. مأمورين اين دستگاه، اين نظام
الهى، كارهائى كه انجام ميدهند، وظائف الهى است كه دارند انجام ميدهند؛ از صدر تا
ذيل. اگر چنانچه از اين كار شما خسته شديد - مأمور انتظامى هستيد، خسته شديد؛ مأمور
اقتصادى هستيد، خسته شديد؛ مأمور امنيتى هستيد، خسته شديد؛ مأمور سياسى هستيد، خسته
شديد - اين بى‌صبرى است. اين خلاف توصيه‌ى «واستعينوا بالصّبر و الصّلاة» است. به
صبر استعانت كنيد و از صبر كمك بگيريد.

يا يك چيزى كه معصيت است. معصيتى
كه تبعه‌ى آن، دنباله‌ى زشت و ناخوشايند آن فقط دامنگير شخص شما نميشود. «و اتّقوا
فتنة لا تصيبنّ الّذين ظلموا منكم خاصّة». گاهى يك چيزهائى است كه انسان يك حركت
خلافى را انجام ميدهد، يك حرف نابجائى را ميزند، يك اقدام نابجائى را ميكند، يك
امضاى نابجائى را ميكند - ما مسئولين وضعمان اين‌جور است - كه تبعاتش دامنگير يك
كشور يا يك جماعتى از كشور يا يك قشر ميشود. اين شد گناه. اينجا صبرِ از معصيت،
معناى عظيمترى پيدا ميكند. اين صبر با آن صبرى كه شما مثلاً در مقابل يك رشوه قرار
گرفته‌ايد، صبر ميكنيد و رشوه را نميگيريد، فرق ميكند. اين بسيار كار ممدوحى است،
بسيار كار بزرگى است؛ اما يك صبر در مقابل يك گناه شخصى است. از اين بالاتر، صبر در
مقابل گناهى است كه اين گناه فقط دامن شخص را نميگيرد، دامن مجموعه را ميگيرد. پس
صبرِ از معصيت، چنين ميدانى دارد.

صبرِ بر مصيبت هم همين‌جور است. مصائب
گاهى مصائب شخصى انسان است، گاهى مصائب عمومى است. الان فرض بفرمائيد مسئولين كشور
با توطئه‌هاى گوناگون، با تهمتها، با بدگوئى‌ها، با اهانتها و افتراهاى صريح
مواجهند؛ مى‌بينيد ديگر توى اين مجموعه‌ى عظيمِ ارتباطات بين‌المللى و اين خبرها و
رسانه‌ها و نوشتارها و گفتارها، چقدر حرف زده ميشود. عليه اسلام جداگانه؛ يعنى عليه
جمهورى اسلامى به خاطر اسلام، عليه جمهورى اسلامى به خاطر انقلاب؛ عليه جمهورى
اسلامى به خاطر تك تك آرمانهاى نامطلوبِ از نظر استكبار؛ و عليه جمهورى اسلامى به
خاطر بعضى از اشخاصى كه در جمهورى اسلامى هستند كه آنها نمى‌پسندندشان. يعنى عليه
جمهورى اسلامى از طرق مختلف، به جهات مختلف اين تهاجمات هست. خوب، اينها مصيبت است،
صبر كردنش هم آسان نيست. بعضى از سران و مسئولان دنيا كه ما آنها را از نزديك
ديده‌ايم و از حالات بعضى‌شان شنيده‌ايم، هستند كه اينها گاهى يك زوايه‌ى بسيار
بازى پيدا ميكنند از اهداف و خط مستقيمى كه به خيال خودشان ترسيم كردند؛ فقط به
خاطر همين مسائل و ملاحظات بين‌المللى و اهانتهاى بين‌المللى. تحمل اينها برايشان
سخت است. پس اين هم صبر در مصيبت.

بنابراين صبر را با همه‌ى اهميتى كه
دارد در اين سه عرصه، يك بار در مسائل شخصى بايد ملاحظه كرد - كه مهم است و من و
شما بيشتر از ديگران بايد به آن اهميت بدهيم - يك بار در عرصه‌ى مسائل اجتماعى و
سياسى و عمومى و ملى و همگانى كه آن مخصوص من و شماست؛ يعنى مبتلا به آحاد مردم
نيست؛ آنها اينجور چيزهائى ندارند؛ مال ماهاست؛ مال من است، مال شماى دولتى است،
مال شماى قضائى است، مال شماى نماينده‌ى مجلس است، مال مسئولين است. در هر دو
مرحله، در هر دو سطح بايستى اين سه عرصه را مورد نظر قرار داد و از صبر كمك گرفت؛
از صبر استعانت كرد.

[ پنج شنبه 17 مرداد 1392برچسب:رهبری,آقای خامنه ای,ایران,صبر,اخلاق,معنویت,قرآن,نهج البلاغه,معرفت,

] [ 16:29 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

داستان

یه پسر بچه کلاس اولی به معلمش میگه :

خانوم معلم من باید برم کلاس سوم

معلمش با تعجب میپرسه برای چی ؟

اونم میگه :

آخه خواهر من کلاس سومه اما من از اون بیشتر میدونم و باهوش ترم.

توی زنگ تفریح معلمه به مدیر مدرسه موضوع رو میگه اونم خوشش میاد میگه بچه رو بیار تو دفتر من

چند تا تست ازش بگیریم ببینیم چی میگه ، معلمه زنگ بعد پسره رو میبره تو دفتر بعد خانوم مدیره

شروع میکنه به سوال کردن :

خوب پسرم بگو ببینم سه سه تا چند تا میشه اونم میگه:

-نه تا

دوباره میپرسه نه هشت تا چند تا میشه اونم میگه :

-هفتادو دو تا

همینجوری سوال میکنه و پسره همه رو جواب میده دیگه کف میکنه به معلمش میگه به نظر من این

میتونه بره کلاس سوم

خانوم معلم هم میگه بزار حالا چند تا من سوال کنم،

میگه پسرم اون چیه که گاو چهار تا داره اما من دو تا دارم؟

مدیره ابروهاشو بالا میندازه که پسره جواب میده :

-پا

دوباره خانوم معلمه میپرسه:

پسرم اون چیه که تو توی شلوارت داری اما من تو شلوارم ندارم

مدیره دهنش از تعجب باز میشه که پسره جواب میده :

-جیب

دوباره خانوم معلمه سوال میکنه:

اون چه کاریه که مردها ایستاده انجام میدن اما زن ها نشسته و سگ ها روی سه پا

تا مدیره بیاد حرف بیاره وسط پسره جواب میده :

-دست دادن

باز معلمه سوال میکنه :

بگو ببینم اون چیه که وقتی میره تو سفت و قرمزه اما وقتی میاد بیرون شل و چسبناک

مدیره با دهان باز از جاش بلند میشه که بگه این چه سوالیه که پسره میگه:

-آدامس بادکنکی

دیگه مدیره طاقت نمیاره میگه :

بسه دیگه این بچه رو بزارید کلاس پنجم من خودم همه سوالهای شمارو غلط جواب دادم!

[ پنج شنبه 10 مرداد 1392برچسب:,

] [ 16:36 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

سرم را از شرم اين همه بي تو بودن و بيراهه‌هايي که رفتم پايين مي‌اندازم، برای رقم زدن یک سال من به دیروزم نگاه نکن که سراپا
شرمساری است، حالم را، قلبم را، اين کم شدن فاصله‌ها بين من و خودت را درياب.

 

[ سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:خدا,خدایا,توبه,شرم,عشق,عشق بازی,عاشق,عاشقی,

] [ 15:19 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

حمد و سپاس خدايى كه‌ ديده‌هاى بينندگان از‌ ديدنش قاصر  ‌و‌  انديشه‌هاى وصف كنندگان از‌ وصفش عاجز ‌و‌ ناتوان است.
به ميانه راه رسيدم
راهي سرشار از رحمت، مغفرت و برکت در اين مقطع

 
همچنان سفره ميزباني تو و بندگي من مهياست 
در اين ميان به من فرصت دادي
 
تمرين کنم
عبد بودن را
بندگي را
عبادت خالصانه را
توبه کردن از خطا را
روي آوردن به سمت تو را
و اين آرامش را که هيچ گاه لياقت رسيدن به آن را نداشتم.
با لذتي تمام حس مي‌‌کنم
بهترين روزها
برترين شب‌ها را
لذت بخش‌ترين ساعت و ثانيه‌ها را تاکنون سپري کردم
فرصت‌ها سرشار از عشق بازي بود
در همين مقطع آرزو ميکنم، اي کاش آرامش اين ماه را در همه فرصت‌هاي باقي مانده از سال داشتم.
پرهيز از آنچه که دلخواه تو نبود و انجام آنچه که مسرور تو بود، فاصله‌هاي بينمان را از ميان برد و مرا آنقدر به تو نزديک کرد که از غير تو بي نياز شدم.
فرصت باقي مانده کم است و مفيد
مي‌خواهم در اين ميان که خودت ضمانت کردي در ميانه راه ميهمانيت مغفرت را قرار دادي
بهترين استفاده را کنم
بگذار حضورم را در میهمانی‌ات بيشتر لمس کنم 
به دستهايم فرصت التماس بده تا رو به آسمانت احساس نيازهايش را فرياد بزند
به چشمهايم لياقت اشک بر يتيمي ريختن را عطا کن 
به زبانم فرصت لعن و نفرين بر قاتلان پدرمان، مولايمان علي را عنايت کن
اينجا قلب کاغذ شکافه مي‌شود و طنين "فزت و رب الکعبه" در گوشم نواخته مي‌شود
دیوارهای گلی و کوچه‌های تنگ و تاریک کوفه در نوک قلمم صف مي‌بندند
هنگامه اذان صبح 
دری گشوده می‌شود
صدای التماس زمین و زمان دامنگیر مولایمان می‌شود
آی مرغابی‌ها! شما از عشق چه می‌دانید؟!
            آن دم صبـــــــــح قيامت تاثيـــــر                     حلقـــــــــه‌ در شد از او دامنگير
            دســــــت در دامـــــن مولا زد در                   که علـــی بگـــذر و از ما مگــــذر
            شـال شه وا شد و دامن به گرو                   زينـــبش دست به دامان که مرو
علی به مسجد می‌رسد، 
            شـــــهادت می‌چکد از گام‌هایش                   زمـــان پا می‌نهد بر جای پایش
            در و دیــــــوار امشب بی قرارنـــد                    قــدم‌های علی را می‌شمارند
نگاهی غریب به آسمان می‌اندازد، مردی کنار مسجد به خواب رفته است. 
خلیفه نگاهی می‌اندازد و زیر لب می‌گوید: مرادی! وقت خواب نیست؛ شمشیر صیقل بده! 
موذن به اذان می‌ایستد 
اللّهُ أَكْبَر 
أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلاّ اللّه
أشْهَدُ أنّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه
أشْهَدُ أنَّ عَلِيّاً وَلىُّ اللّه 
حَىَّ عَلَى الصَّلاةِ 
حَيَّ عَلَى الْفَلاحِ 
حَيَّ عَلى خَيْرِ الْعَمَلِ
ای کاش این اذان هرگز تمام نمی‌شد!
"قَدْ قامَتِ الصَّلاة" و قامت‌ها بسته می‌شود
"الله اکبر" سجده‌اي طولانی ... طولاني تر از هميشه
خیل نمازگزاران سر از سجده بر می‌دارند اما مولایمان در سجده است
محراب خونی شده بود و نوای حزن آلود به گوش رسید
"فزت و ربّ الکعبه"
خاک بی پدر شد
و دنیا برای همیشه یتیم شد
و شايد بهتر بگويم اين شيعه بود که از همه بيشتر يتيم شد.
و حالا
شبهاي التماس و طلب مغفرت و اشک بر يتيمي آغاز شد
تکرار بغض آسمان را در شبهای قدر ميبينم
می‌خواهم همپای آسمان خاموش کوفه در خلوت نیمه شبهای مبهوت نخلستان اشک ماتم خود را از سینه دل بر زمین فروچکانم 
گویی تاریخ هنوز در بهت سخنان ناگفته مولا غوطه ور است
و آسمان در انتظار زمزه گشایی از آفاق نورانی نهج البلاغه 
اللّهُمٌَ الْعَن قَتلَة أميرِالمؤمنينَ عليه السلام
بارالها 
به من توفیق ده در نیمه ماه میهمانیت در سایه قرآن بنشینم و تو را به کلمات وحی سوگند دهم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ  إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْر
وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْر
لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ
تَنَزَّلُ الْمَلاَئِكَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِن كُلِّ أَمْرٍ 
سَلاَمٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ
و تو چه می‌دانی شب قدر چیست؟
شب قدر از هزار ماه بهتر است
اشک‌آلود و پر شکسته به گوشه‌ای از مسجد پناه برم و نام تو را هزاران هزار بار عاشقانه تکرار کنم می‌خواهم خلوت کنم در آغوش رحمتت
دستهاي خالي و اما پر نيازم را با فرياد الهي العفو العفو العفو العفو به سمتت دراز مي‌کنم
سرم را از شرم اين همه بي تو بودن و بيراهه‌هايي که رفتم پايين مي‌اندازم 
تو را شکر ميکنم که به من توفيق بندگي دادي
تو را شکر مي‌کنم که به من لياقت طلب بخشش نزد خودت را دادي
اين شب‌ها میعاد بیداران و معراج شب زنده داران است
شب خودشناسی، خداشناسی است
می‌خواهم قدر بدانم فرصت پيش آمده را 
قران را بر سر بگيرم 
تا در تمام سال راه تو را در پيش گيرم 
تو را به کتاب منزلت و  14 معصوم قسم دهم
و در میان خیل عاشقانت بگویم " سُبْحَانَکَ یَا لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنَا مِنَ النَّارِ یَا رَبِّ "
"منزهی تو ای معبودی که جز تو نیست، فریاد، فریاد برهان ما را از آتش دوزخ ای پروردگار من "
کدامین فراز جوشنت را بر قلم بیاورم که همه عشق است و عشق است و عشق ....
" اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُكَ بِاسْمِكَ يا رَبَّنا يا اِلهَنا، يا سَيِّدَنا يا مَوْلينا، يا ناصِرَنا يا حافِظَنا، يا دَليلَنا يا مُعينَنا، يا حَبيبَنا يا طَبيبَنا "
"يَا مَنْ خَلَقَنِي وَ سَوَّانِي يَا مَنْ رَزَقَنِي وَ رَبَّانِي يَا مَنْ أَطْعَمَنِي وَ سَقَانِي يَا مَنْ قَرَّبَنِي وَ أَدْنَانِي يَا مَنْ عَصَمَنِي وَ كَفَانِي يَا مَنْ حَفِظَنِي وَ كَلانِي يَا مَنْ أَعَزَّنِي وَ أَغْنَانِي يَا مَنْ وَفَّقَنِي وَ هَدَانِي يَا مَنْ آنَسَنِي وَ آوَانِي يَا مَنْ أَمَاتَنِي وَ أَحْيَانِي" اى که مرا آفریدى و آراستى  اى که روزیم دادى و پروریدى  اى که مرا خوراندى و نوشاندى اى که پیش خود برده و نزدیکم کردى  اى که مرا نگهداشته و کفایت کردى اى که محافظت و نگهداریم کردى اى که به من عزت بخشید و توانگرم ساخت اى که به من توفیق داده و راهنمایى کرد  اى که با من انس گرفته و جایم داد اى که مرا بمیراند و زنده کند آری 
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است                    یا رب این تاثیر دولت در کدامین یا رب است
                                      تا به گیسوی تو دست ناسزایان کي رسد
                                                       هر دلی از حلقه‌ای در ذکر یا رب یا رب است در احیای لیالی قدر مرا از  گذشته و آینده‌ام جدا کن و شدت درد را در حال نشانم ده
مرا در مقابل سوال نکیر و منکر قرارم ده "مِنْ رَبِّكَ ؟" 
خدایا ....
بارالها ....
بارخدایا....
معبودم ....
برای رقم زدن یک سال من به دیروزم نگاه نکن که سراپا شرمساری است و 
حالم را 
قلبم را 
اين کم شدن فاصله‌ها بين من و خودت را
اين تلاش براي آمدن سمتت و اين گذشت از بار گناهانم که فقط خودت ميداني را درياب.
می‌خواهم در قدر رمضان همه دلم را به تو که صاحب دلی تقدیم کنم
رمضان زمان تحول است،‌ فرصت نو شدن دوباره، بهار خدا
من آلوده را به قسمت پاکترین میهمانی‌ات بخوان تا خود را بیابم و تو را گم نکنم           آن لطف و عنایتی که با بنده تراست      بشنو سخنی راست که می گویم راست           گر شکـــر شوم شکر تو نتوانم گفت       ور عـــــذر شــوم عــــذر تو نتوانم خواست  بگذار از این خوان نعمت تو توشه‌ای بر چينم
در میان هوا و هوس‌های نفسانی‌ام اسیرم 
به دنبال راه نجات بودم
راهي که مرا به تو نزديک کند
و حالا دنبال آنم که خودم را به تو گره بزنم
گره‌اي که تو مرا به حال خودم نگذاري
گره‌اي که دستانم را بگيري
پناه هميشه‌ام باشي و مرا از غير خودت بي نياز کني
گره‌اي که مرا به حال خودم وامگذاي.
ای گرداننده شب و روز که حال جهانیان به دست توست
اگر بخواهی بر من ببخشی هم ميدانم از سر فضل می‌بخشی 
به رسم احسانت عفوت را نصیبم کن 
اگر بخواهی عذابم کنی از عدل می‌کنی 
پس به آیین چشم پوشی مرا از عذاب برهان
من نیازمندترین نیازمند به توام
تهی دستی مرا به توانگری‌ات چاره کن
رشته امید را با منع لطفت قطع نکن
من آن درمانده‌ام که قبول دعایم را واجب کرده‌ای
من آن گرفتارم که رفع گرفتاری را به من وعده دادی
گره هر سختی به دست تو باز می‌شود
تندی شدائد به عنایتت می‌شکند
برون رفتنم از تنگی و رفتنم به سمت آرامش در دستان توست
دشواری به لطف تو آسان می‌شود
قضا به قدرتت جریان گیرد
و همه چیز به اراده تو روان شود
بارالها از پیشگاهت به سوی چه کسی روم
از در محبتت به کجا روم
آنچه در اين شب‌ها به در خانه‌ات مي‌آورم جز اه و ناله و پشيماني از گذشته و طلب مغفرت چيزي ديگري نيست اين شب‌ها 
اين اشک‌ها 
و اين احساس نيازم به خودت را گره‌اي کن بر وصل خودم به تو
گره‌اي کور
که فقط توفيق بندگي 
آنهم بندگي درست در راه خودت را داشته باشم.
"آمين يا رب العالمين"
 
 
ادامه دارد......

شب سوگوار

گذر دارد زمان بر جاده شب سوگوار امشب

مه از غم کرده روي خويش پنهان در غبار امشب

چه افتاده است يا رب در حريم گنبد گردون

که مي ريزند انجم اشک حسرت در کنار امشب

مگر کشتند در محراب آن دلداده حق را

که دل در سينه مي گريد ز ماتم زار زار امشب

نسيم مويه گر غمگين به گوش نخل مي گويد

دوتا شد پشت چرخ از سوگ آن يکتا سوار امشب

ز تيغ شب پرستان در حريم مسجد کوفه

رخ فرزند قرآن شد ز خون سر، نگار امشب

علي مولود کعبه حجت حق يار محرومان

به خون غلتيد و شد فارغ ز رنج و انتظار امشب

سوي معبود شد، زنداني زندان آب و گل

شد از «فزت و رب الکعبه» اين راز آشکار امشب

علي در چاه غم فرياد زد تنهايي خود را

شنو پژواک آن را از وراي شام تار امشب

بنال اي همنوا با من سرشک از ديده جاري کن

که خون مي گريد از اين قصه چاه رازدار امشب

گل گلزار مسکينان مگر شد از خزان پرپر

که مي بارند اشک از ديده چون ابر بهار امشب

دگر آن ناشناس مهربان از در نمي آيد

که بنوازد يتيمان را به لطف بي شمار امشب

دلا پرواز کن سوي نجف آن قبله دل ها

سلام ما به بال شوق بر تا آن ديار امشب

بگو اي يار محرومان شب قدرت مبارک باد

ترا قدر آفرين داده است قدر بي شمار امشب

«سپيده» سر به درگاه علي بهر شفاعت نه

مگر در پرتو لطفش دلت يابد قرار امشب

سپیده کاشانی

[ یک شنبه 6 مرداد 1392برچسب:امام علی,کوفه,شهادت امام علی (ع),شهادت,,

] [ 12:36 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

شب هاي قدر، شب هاي سرنوشت سازي براي انسان است زيرا طي آن تقدير انسان براي زندگي آينده اش تعيين مي شود. به همين دليل بهتر است انسان اهميت اين شب ها را درک کند. به اين منظور بايد به گذشته نگريست تا مشخص شود با سرمايه هايي که در اختيار داشته و داريم چه کرده ايم، از عقل، وجدان، عاطفه و جسم خود چه بهره اي برده ايم و با تفکر در خلوت دريابيم که چه چيزهايي را از دست داده ايم و چه نعمت هايي را قدر ندانسته ايم. اگر با اين پيش زمينه در شب هاي قدر به دعا کردن بپردازيم، بيشترين بهره را خواهيم برد.

 

منظور از دعا

در بيشتر موارد دليل دعا کردن، طلب خواسته است و انتظار انسان اين است که با دعا کردن، خواسته هايش برآورده شود اما اين نوع نگاه با توجه به روح دعا، ضعيف است. جليل معمارياني مشاور ديني با بيان اين مقدمه مي گويد: شکي نيست که اصل دعا، اين نيست که خواسته هاي انسان مطرح شود. اصل دعا اين است که انسان پلي براي ارتباط با خالق هستي بزند و از طريق دعا خود را به او نزديک کند. در واقع دعا پناهگاهي است که انسان در آن آرام مي گيرد. دعا، فضايي را فراهم مي کند که انسان را به خدا نزديک مي کند به همين دليل پيشوايان ديني گفته اند که دعا، مغز عبادات است زيرا انسان را به خدا نزديک مي کند. بنابراين نيازي نيست انسان وقتي خواسته اي داشت دعا کند بلکه در هر حال بايد به دعا کردن بپردازد. زيرا دعا تلاش براي ايجاد اتصال با خداوند است. همانند قطره اي که به اقيانوس مي پيوندد، انسان با دعا کردن به خداوند نزديک و بدون شک خواسته هايش برآورده مي شود.

 

انواع دعا

بخش مهمي از دعاي انسان، اقرار او به گناهان و اشتباهات خود است، بخشي توجه کردن به وضعيت خود به عنوان انساني ضعيف در برابر قادر مطلق است. در واقع اعلام ويژگي هاي وجودي انسان در برابر خالق هستي، دعاست. بنابراين بهتر است انسان در دعا کردن به گناهانش اقرار و از کوچکي و ضعف خود در مقابل خداوند ياد کند.

معمارياني با اشاره به اين که دعاهاي صحيفه سجاديه درس بزرگي براي همه ماست، مي گويد: اگر کسي بخواهد ببيند درست دعا مي کند يا خير دعاهاي صحيفه سجاديه را بخواند. امامان معصوم(ع) در دعاهاي خود بين دعا و توحيد، بين دعا و ولايت پيوند مي زدند.

دعا کردن اگر با آگاهي و بينش کامل صورت گيرد، باعث تلطيف روح انسان و برطرف کردن حجاب ها مي شود.

 

بهره بردن از دعا

براي بهره بردن از دعا بهتر است انسان تمرکز داشته باشد و با آگاهي از کاستي هاي خود و عظمت پروردگار ياد کند. به عنوان مثال بگوييم خدايا حسادت، بخل يا ترسي را که در من وجود دارد و مانع برآورده شدن حاجات من مي شود، رفع کن اين صداقت و آگاهي نسبت به ويژگي هاي رواني در برآوردن حاجات بسيار کمک کننده است. در بسياري موارد اقرار به ضعف ها، دعاست و همين که ضعف هاي خود را مي گوييم، يعني خواستار رفع آن ها هستيم.

گاهي انسان به دليل ناآگاهي نسبت به گناهانش و نعمت هايي که از دست داده، از خداوند طلبکار است. اين تصوير، تصوير يک فرد ناآگاه از اهميت دعاست.

در صورتي که پيشوايان ديني ذکر گناهان گذشته را اولين قدم براي دعا کردن دانسته اند و مي فرمايند گناهان خود را به خاطر بياوريد. گاهي دعاهاي ما بسيار سطحي است. افراد از اين که چرا زندگي باب ميلشان نيست و به آنچه مي خواستند نرسيدند شکايت دارند و براي رفع نيازهاي خود دعا مي کنند. در صورتي که ميزان وسعت ديد در دعاها آشکار مي شود. امامان (ع) براي غني شدن فقرا، سير شدن گرسنگان و آمرزش گناهان همه مومنان دعا مي کردند.

 

درک اهميت دعا

معمارياني از دعاي ابوحمزه ثمالي به عنوان يکي از بهترين ادعيه در شب هاي قدر ياد مي کند و مي گويد: اين دعا منشور زندگي انسان و يک درس کامل، براي چگونه دعا کردن است. يا در دعاي افتتاح آمده است که با تو، تو را شناختم و اگر تو نبودي نمي دانستم توکيستي.اين دعاها ما را از تفکرات زندگي مادي و درگيري هاي روزمره که باعث غفلت از خالق هستي مي شود، دور مي کند و سطح ديد انسان را از آنچه در آن قرار دارد، بالاتر مي برد. با ذکر دعاهاي اين ماه انسان مي تواند به اصلاح دعاهايش بپردازد تا بيشترين بهره را از ايام قدر ببرد.

[ یک شنبه 6 مرداد 1392برچسب:دعا,شب قدر,لذت,قدر,,

] [ 12:33 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]

رهبر معظم انقلاب: تقواپیشگی و توجه به ذكر الهی علاج دلبستگی به دنیاست

بايد هرچه مي‌توانيم اين بيمارى، اين درد بزرگ، اين ضايعه - دلبستگى به دنيا - را در خودمان كم كنيم. توجه به خداى متعال و تذكر عظمت پروردگار يكى از راه‌هاست.
به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR در ایام ماه مبارك رمضان، به صورت روزانه توصیه‌های كاربردی رهبر انقلاب درباره نماز، نهج‌البلاغه و قرآن كه در بیاناتشان به آن پرداخته‌اند را به ترتیب در سه دهه ایام ماه مبارك رمضان منتشر می‌کند.
 
 
 
 
 
 
 
 
*** علاج دنياپرستى را هم اميرالمؤمنين در خطبه‌ى متقين بيان فرموده است: «عظم الخالق فى انفسهم فصغر ما دونه فى اعينهم»(۱) علاج دلبستن و مجذوب شدن به دنيا اين است كه انسان تقوا پيشه كند كه از خواص تقوا يكى همين است كه «عظم الخالق فى انفسهم»؛ خدا در دل انسان، در جان انسان آنچنان جايگاهى پيدا مي‌كند كه همه چيز در نظر او كوچك مي‌شود. اين مقامات دنيوى، اين اموال، اين زيبائى‌ها، اين جلوه‌هاى زندگى مادى، اين لذتهاى گوناگون در نظر انسان حقير مي‌شود و بر اثر عظمت ياد الهى در دل انسان، اهميت پيدا نمي‌كند. از خصوصيات تقوا همين است. خود او هم - اميرالمؤمنين - مظهر كامل همين معنا بود. در اين خطبه‌ى معروف «نوف بكالى» كه حالا من يك فقره‌اى از آن را بعد عرض مي‌كنم، مي‌گويد حضرت ايستاد روى سنگى، لباس ساده پشمىِ مندرسِ كم‌قيمتى بر تن او بود و نعلى از برگ خرما يا از پوست درخت خرما به پاى او بود؛ چنين وضعيت فقيرانه و زاهدانه‌اى حاكم و مدير آن كشور عظيم اسلامى داشت؛ اينجور زندگى مي‌كرد و اين بيانات عظيم، اين جواهر حكمت را بر زبان جارى مي‌كرد.
     
        اين بزرگوار در همين قضاياى سياسى زمان خود، وقتى در جنگ صفين يك نفر آمد راجع به قضاياى سقيفه و اين چيزها سؤال كرد، حضرت با تندى به او جواب دادند، فرمودند: «يا اخا بنى‌اسد انّك لقلق الوضين ترسل فى غير سدد» جاى حرف را نمي‌دانى، نمي‌فهمى چه بگوئى، كجا بگوئى، حالا در اثناى اين حادثه‌ى عظيم نظامى و سياسى، آمدى از گذشته سؤال مي‌كنى كه قضيه‌ى سقيفه چه بود! وليكن در عين حال يك كلمه جواب او را مي‌دهند، مي‌فرمايند ليكن تو حق سؤال كردن داشتى، چون سؤال كردى، حق دارى و من بايد جواب بدهم؛ «فانّها كانت اثرة شحّت عليها نفوس قوم و سخت عنها نفوس اخرين» اين يك امتيازطلبى بود؛ يك عده‌اى چشم پوشيدند، يك عده‌اى به آن چنگ انداختند. مسئله‌ى چشم پوشيدن؛ يعنى قدرت‌طلبى، دنبال جاه و مقام رفتن، دنبال دنيا به هر شكل آن رفتن، از نظر اميرالمؤمنين در همه‌ى زمانها محكوم و مردود است. اين آن روحيه‌ى اميرالمؤمنين است كه مي‌خواهد به ما اين روحيه را تعليم بدهد؛ بايد ما از اميرالمؤمنين اين را درس بگيريم؛ ياد خدا و توجه به ذكر و مناجات الهى، مهمترين علاجى است كه اميرالمؤمنين براى اين كار دارد.
 
        ما بايد اين شبها، اين روزها و اين دعاها را قدر بدانيم. توجه به اين دعاها، تذكر مضامين اين دعاها خيلى ارزش دارد؛ اگر قدردانى كنيم. اينها علاج درد درونى ماست كه متأسفانه آحاد بشر در همه‌ى دورانها به آن مبتلا بوده‌اند. بايد هرچه مي‌توانيم اين بيمارى، اين درد بزرگ، اين ضايعه - دلبستگى به دنيا - را در خودمان كم كنيم. توجه به خداى متعال و تذكر عظمت پروردگار يكى از راه‌هاست. لذا شما دعاهاى اميرالمؤمنين را نگاه كنيد؛ پرشورترين دعاها همين دعاهاى اميرالمؤمنين است. البته ادعيه‌ى رسيده‌ى از معصومين (عليهم‌السّلام) همه پرمغز، پرمضمون از لحاظ سوز و گداز عاشقانه و عارفانه است و غالباً در حد عالى، منتها جزو بهترينها يا شايد بهترينها، اين دعاهائى است كه از اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) رسيده است. همين دعاى كميل يا دعاى صباح يا دعاى مناجات شعبانيه، كه من از امام (رضوان اللَّه عليه) يك وقتى پرسيدم كه در بين اين دعاها شما بيشتر به كدام علاقه داريد، ايشان گفتند دعاى كميل و مناجات شعبانيه. هر دو از اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) است. اين راز و نياز و سوز و گداز اميرالمؤمنين و هم مناجاتهاى آن بزرگوار، حقيقتاً گدازنده است براى كسى كه توجه داشته باشد. ۱۳۸۷/۰۶/۳۰

[ سه شنبه 1 مرداد 1392برچسب: رهبري , khamenei , رمضان , نماز , نهج البلاغه , اميرالوممنين , مناجات , شعبانيه , امام ,

] [ 15:10 ] [ محمد رضا بنازاده ]

[ ]